شعر مدح و مناجات

بهشت عدن کجا و صفای تربت تو

بهشت عدن کجا و صفای تربت تو

قیاس ذره کجا و بسیط رحمت تو

مشام اهل دل از عطر اشک مست شود

دمی که غنچۀ لب گل کند به مدحت تو

کلهم نور یکی "او" اعتیادش بیشتر

کلهم نور یکی “او” اعتیادش بیشتر
مرتضی هم بود بر او اعتمادش بیشتر

چون یل ام البنین هست و علمدار حسین
لاجرم آید به چشمم او جهادش بیشتر

اگر خلقت صدف باشد تو باید گوهرش باشی

اگر خلقت صدف باشد تو باید گوهرش باشی

شدی زینب تمام آسمان را محورش باشی

بنا شد جنس تو از سیب سرخ کربلا باشد

برادر نیمه ای از آن تو نیم دیگرش باشی

هر کس که بر سرش زده با عشق سر کند

هر کس که بر سرش زده با عشق سر کند
باید هواى داشتن دردسر کند

باید هر آنکسى که پى وصل میرود
تا مرز سوختن بتواند خطر کند

اشک ما وقف عزای پنج تن بچه های ما فدای پنج تن

وام گرفته از غزل استاد لطیفیان

اشک ما وقف عزای پنج تن
بچه های ما فدای پنج تن

رونقی این سفره هامان دارد از
برکت و لطف و عطای پنج تن

یک وقت از ما نوحه و دم را نگیری

یک وقت از ما نوحه و دم را نگیری
سینه زنی و شور و ماتم را نگیری

خیلی میان روضه هایت سود کردیم
یک موقع از ما روضه و غم را نگیری

جان ما, جان بچه های حسین

جان ما, جان بچه های حسین
ای به قربان بچه های حسین

از پرِ ما جدا نخواهد شد
پرِ دامانِ بچه های حسین

دریچه ای ست به سویِ خدا جهان حسین

دریچه ای ست به سویِ خدا جهان حسین
همیشه ذکر خدا هست بر زبان حسین…
چنان گرفته به آغوش خود خدایش را
که ماندگاری دین بسته شد به جان حسین

میروی پشت سرت این دل من جا مانده

میروی پشت سرت این دل من جا مانده

 قدری آهسته که فرمایش زهرا مانده

بس که سرگرم تماشای تو بودم دیدی؟

 همه ی دشت به من گرم تماشا مانده

میخواستم که یک شب جمعه به سرزنان

میخواستم برای تو باشم ولی نشد

کنج حرم گدای تو باشم ولی نشد

میخواستم که یک شب جمعه به سرزنان

مهمان کربلای تو باشم ولی نشد

از لحظه ای که با علمت آشنا شدم

از لحظه ای که با علمت آشنا شدم
احیا شدم, نفس زدم از خاک پا شدم
پاشید نفْسِ بی هنرم, خاکِ پا شدم
گفتم حسین , فاطمه دید و دعا شدم
در بین روضه هم نفسِ انبیا شدم
پرچم گرفت دست مرا مبتلا

سائل شدیم شامل لطف وکرم شدیم

سائل شدیم شامل لطف وکرم شدیم
 خار آمدیم از نفست محترم شدیم

لب وا نکرده حاجتمان مستجاب شد
وقتی دخیل گوشه ای از این علم شدیم

دکمه بازگشت به بالا