شعر مدح و مناجات

تا مرا دست توسل سوی دامان نرسد

تا مرا دست توسل سوی دامان نرسد
کار و بار دل غمدیده به سامان نرسد

بارش اشک ز چشمان تَرَم دائمی است
تا بدان لحظه که این دیده به ایوان نرسد

در سِــلک ما رَنجاندن دلدار جایز نیست

در سِــلک ما رَنجاندن دلدار جایز نیست
دلبستگی بر هیچ کس جز یار جایز نیست

آنانکه حسّ و حال مدح ات را نفهمیدند
گفتنــد کـار میـثم تمّــار جایز نیست

آن جمعه ای که روزظهورتو میشود

آن جمعه ای که روزظهورتو میشود

دلهای ما سراچه ی نور تو میشود

گرد و غبارجاده ی دل را گرفته ام

روزی  دلم  مسیر عبور تو میشود

تا زنده ایم شور حسینی شعار ماست

تا زنده ایم شور حسینی شعار ماست
این سبک زندگی سند افتخار ماست
ما انتخاب مادر قامت خمیده ایم
فردا بهشت فاطمه در انتظار ماست
روضه به روضه پای شما پیر میشویم

از میان وصل و هجران سوز هجران بهتر است

از میان وصل و هجران سوز هجران بهتر است
درد عشقت پیش ما از هر چه درمان بهتر است
با خودم گفتم چه ارم محضرت دیدم که نه
دست خالی امدن پیش کریمان بهتر است

از تو به یک اشاره و از ما سری بلند

از تو به یک اشاره و از ما سری بلند
در سایه سار دلبریت دلبری بلند

دستی بزن به مس که طلا میکند درست
در بین حرفه کاری تو زرگری بلند

اى حاجت محتاجترینها, آقا!

اى حاجت محتاجترینها, آقا!
اى ذکر دخیل بستنم, یا آقا!
یک لال کنار پنجره پولادت
یکدفعه صدا میزند: آقا! آقا
علی اکبر لطیفیان

قران درون نام مولا شد خلاصه

قران درون نام مولا شد خلاصه

افتاده ای با ذکرتو پا شد خلاصه

بی چیز در کوی تو دارا شد خلاصه

نامم میان نوکران جا شد خلاصه

 

بالم شکسته است تو بال وپری بده

این بار هم بیا و دو چشم تری بده

بالم شکسته است تو بال وپری بده

حالا که قصد کرده دلم در به در شود

از آن شراب کهنه ی خود ساغری بده

زانو زدم همیشه که استادی ام کنی

زانو زدم همیشه که استادی ام کنی
هستم خراب تو؛ که تو آبادی ام کنی

اصلا مریض می شوم و درد می کشم
با شوق اینکه پنجره فولادی ام کنی

یل یکّه ی بی مَثَل مرتضی

یل یکّه ی بی مَثَل مرتضی
مرا بنده کرد از ازل مرتضی
غلام علی هستم و نوکرِ
علی بن موسی الرضا المرتضی

محمد کاظمی نیا

با اخم, رؤیای مرا پر پر نگردان

با اخم, رؤیای مرا پر پر نگردان
کار مرا با این گنه,یکسر نگردان
من را اسیر درگه دیگر نگردان
پس التماست میکنم,رو بر نگردان

دکمه بازگشت به بالا