حالا که صحبت دلم به اینجا کشیده شد
فاش می کنم راز دلم با خدای تو
بی تو فقیرم و همه سرمایه ام تویی
دلخوش شدم به دیدن گنبد طلای تو
حالا که صحبت دلم به اینجا کشیده شد
فاش می کنم راز دلم با خدای تو
بی تو فقیرم و همه سرمایه ام تویی
دلخوش شدم به دیدن گنبد طلای تو
خدا کند که در و تخته ای به هم بخورد
و یا جرقه ی عشق تو بر سرم بخورد
تویی که در همه دنیا زبانزدی آقا
غروب جمعه شد اما نیامدی آقا
یا ساترَ العیوبِ دل ما حلال کن
ما را به حق حضرت زهرا حلال کن
دیگر گذشته کار دلم از دعا حسین
جان مرا بگیر شما یا حلال کن
داد و بیداد از زمان ,آیا جوابم کرده است؟
آتش هجرش خداوندا کبابم کرده است
خویش را دیدم در این پرده , نه مخلوقیتم
ابر من , من را چه دور از آفتابم کرده است
گویا شب شعر است و , در خواب نمی گنجم
خورشید غمینم در , مهتاب نمی گنجم
من دلزده از اشکم , دیدار تو را خواهم
در کاسه ی چشم خویش , با آب نمی گنجم
حتما تو نیز جنسغمت فرق میکند
آشفتگیزلف خمت فرق میکند
محتاجدستهای کریمانه ات,کرم
از بس کهشیوه ی کرمت فرق میکند
با شرابی که بر لبم جاری است ,ذکر مستی علی الدوام رضاست
وام عشقم اگر قبول شده است, گفته ام ضامنم امام رضاست
بیشتر می کنی نگاه به هر , کس که حال دلش خراب تر است
مانده ام بین این همه سلطان , چه کسی از تو خوش حساب تر است؟
جبریل شدم بال و پرم را بدهم
خرجیِ مسیر سفرم را بدهم
با پایِ پیاده ام به راه افتادم
تا حق دلِ در به درم را بدهم
جبریل شدم بال و پرم را بدهم
خرجیِ مسیر سفرم را بدهم
با پایِ پیاده ام به راه افتادم
تا حق دلِ در به درم را بدهم
بوی فراقمی دهد این گریه های من
ماتمگرفته شال سیاه عزای من
شرمنده ام که ازغم زینب نمرده ام
آقاببخش,درگذرازاین خطای من
من با لباس مشکی تان خو گرفته ام
از طینت پلید خودم رو گرفته ام
با قایق شکسته ی اشک دو دیده ام
برساحل عزای تو پهلو گرفته ام