شعر مدح و مناجات

پیر اباعبدالله

بنویسید شدم پیر اباعبدالله

نوکری پیر, به تعبیر اباعبدالله

بنویسید که از کودکی ام تا حالا

بوده ام پای به زنجیر اباعبدالله

علتِ اشک

عده ای بی خبر از علتِ اشک

بـا مـن از  کار خـدا می گـویند

ظاهرا چاره ی این حال مرا

در تسـلای دلـم می جویند

ابری ام

ابری ام, بارانی ام, حال و هوایم خوب نیست

چشم سر, خیس است امّا چشم دل, مرطوب نیست

آفت عصیان به جان نخل دل افتاده است

علتش این است اگر محصول ها مرغوب نیست

دوباره ناز کنم

نیاز کن که به رویت دوباره ناز کنم

و یا تو ناز نما تا که من نیاز کنم

ز عرش نیزه به فرش کجاوه پا بگذار

که زیر مقدم تو هر دو دیده باز کنم

میکشد برون

وقتی که از زبان کهن میکشد برون

از فعل و فاعِلُن فَعَلَن میکشد برون

با لطف اوست شاعرش از بین واژه ها

مرثیه ای به وزن محن میکشد برون

بانو

مرا میان سپاهت حساب کن بانو

گدای خان حسینت خطاب کن بانو

بـرای آنـکـه بـگویـی تـو کـیـستـی بی بی

 مـیـان ظـلـمـت شب آفـتـاب کـن بـانو

یا ثارالله

 ای مصدر کائنات یا ثارالله

ای باعث ممکنات یا ثارالله

 ما مرده دلیم از گنهکاری خویش

ای رائحه ی حیات یا ثارالله

امام حسین

ای شهید غریب امام حسین

 ای بزرگ ای نجیب امام حسین

ذکر نامت دوای هر درد است

ای شفا ای طبیب امام حسین

من بال و پر شکسته ام

من بال و پر شکسته ام آقا پَرَم بده

آقا بیا و بال و پرِ دیگرم بده

بار دگر غلامی ما را قبول کن

ارباب من سِله از مادرم بده

کلب در میخانه

وقتی تب مستانه بودن مال من شد

ساقی شدی پیمانه بودن مال من شد

خیلی برایش غصه خوردم سالها تا

کلب در میخانه بودن مال من شد

غلامان رقیه سلام الله

ما در بهشت هستیم قطعا با رقیّه

تنها دلیل مستی دل ها رقیّه

شاهان همه در حیرت اند اینکه چگونه

دارد غلامان این همه یکجا رقیّه

ویزای کربلا

وقت سحر, دعای مرا مُهر می کنند

با اشک, نامه های مرا مُهر می کنند

این اربعین نشد,ولی یک روز میرسد

ویزای کربلای مرا مُهر می کنند

محمد کاظم نیا

دکمه بازگشت به بالا