در دیدن داغ لاله تصمیم گرفت
درباره زخم ناله تصمیم گرفت
گفتند چه کس سر پدر را گیرد
در نیمه شب سه ساله تصمیم گرفت
اسماعیل سکاک
در دیدن داغ لاله تصمیم گرفت
درباره زخم ناله تصمیم گرفت
گفتند چه کس سر پدر را گیرد
در نیمه شب سه ساله تصمیم گرفت
اسماعیل سکاک
حق خواسته که دست عطا داشته باشی
بالابنشینی و گدا داشته باشی
والله که حق است که در جمع بزرگان
بالای سر عمّه تو جا داشته باشی
با خنده یخود صفای دلها می شد
آرامش ِخاندانِ طاها می شد
حنانه ترین دختر این کاشانه
در کودکی اش مادر ِبابا می شد
نه , که گفته که تو جا در دل دنیا داری
تو سر ِدوش ابالفضل فقط جا داری
شور ذکر تو که شیرین شده از این جهت است
که به نامت نمک حضرت زهرا داری
چه کربلا ست که آدم به هوش می آید
هنوز ناله زینب به گوش می آید
چه کربلاست کز آن بوی سیب می آید
صدای ناله ی مردی غریب می آید
طی میکنم راهی که تو ترسیم کردی
قلب مرا از عاقبت پر بیم کردی
تنها نخوردی سیب خوش بوی حرم را
شکر خدا این سیب را صد نیم کردی
هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم؟
من اگر این همه بیدار نباشم چه کنم؟
گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است
خونجگر از غمت ای یار نباشم چه کنم؟
الحق کریمان سفره ای پر نور دارند
در آن غذاهای لذیذی می گذارند
الحق غذای روحی ما دست آنهاست
آنها به جز اکرام که کاری ندارند
ما روضه دار حضرت خیرالنسا شدیم
در روضه های حضرت مادر فدا شدیم
شکر خدا که نان حسنیه می خوریم
شکر خدا که از همه عالم رها شدیم
همه ی رحمت حق را به گدا بخشیدند
به گدایان شما دست دعا بخشیدند
نفسم تنگ شد از جرم و خطا و نیرنگ
تا که رفتم به حریم تو هوا بخشیدند
امشب بهشت را به تماشا گذاشتند
امشب نمک به سفره دنیا گذاشتند
امشب بروی دامن نرجس از آسمان
ماهی بنام مهدی زهرا گذاشتند