شعر مدح و مناجات

نفرین به هر که در دو جهان منکر علیست

خورشید و ماه آینه ی دیگر علیست

 هفت آسمان به حلقه انگشتر علیست

آه ای جوان بیا به حسن اقتدا کنیم

زیرا که این امام علی اکبر علیست 

مبتلای غم عشق تو

فکر وذکرم همه این بود که نوکر باشم 

سگ قلاّده گلاویز دم در باشم

فکر و ذکرم همه این بود که مجنون باشم

دائم الخمر می, ازساحل کوثر باشم

مسافر تنها

برگرد ای مسافر تنهای جاده هh

زیرا به دست توست تمام اراده ها

برگرد از سفر که ببینی به چشم خویش

تلخی روزگار همه خانواده ها

عاشقی

 

عاشقیدردسری بود نمیدانستیم
حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم
پرگرفتیم ولی باز به دام افتادیم
شرط , بی بال و پری بود نمیدانستیم

آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو
سهممان بی خبری بود نمیدانستیم

آب و جاروی در خانه ما شاهد بود
از تو بر ما گذری بود نمیدانستیم

اینهمه چشم به راهی نگرانم کرده
عاشقی دردسری بود نمیدانستیم

 

 

 

 

سگ کوی حسینیم

گویند نگویید سگ کوی حسینیم

ما کشته ی یک گوشه یابروی حسینیم

جان داده اگر حضرت داداربه این جسم

از بهر همین بود که رهپوی حسینیم

بغض کهنه

چشم می بندی و بغض کهنه ات وا می شود

تازه پیدا می شود آدم که تنها می شود

دفتر نقاشی آن روزها یادش بخیر

راستی! خورشید با آبی چه زیبا می شود

عبد گنهکار

خواستم تاکه بیایم سر بازار نشد

تا مرا هم بنویسند خریدار نشد

خواستم تاکه به پابوسی یوسف برسم

مثل هرخواسته ی قبل هم این بار نشد

دنبال چشمانت بگردد

چشمم کجا دنبال چشمانت بگردد

سوریه,مکه,کربلا یا اینکه مشهد

هر هفته چشمانم به سوی آسمان است

شاید بتابی بر دلم آقا تو شاید

گفته است نبی تویی به امت بابا

رفتند مسافران و ما جاماندیم

ما گوشه ی ایوان مطلا ماندیم

عمری طلب وصل تو را می کردیم

تا اینکه رسیده ایم و حالا ماندیم 

بی تو در زندگیم

بی تو در زندگیم رنگ خدا نیست که نیست

بین عشّاق چو من بی سر و پا نیست که نیست

با غم دوری تو سوخته و ساخته ام

اثری از چه در این سوز و نوا نیست که نیست

وقت عشق است

وقت عشق است چشم تر بدهید

شمع ها مژده ی سحر بدهید

کار دل گیر یک نگاه شماست

بر مناجات من اثر بدهید

سمت هر بنی بشر

ما سمت هر بنی بشری ول نمیشویم

یا مثل قبله ها کج و مایل نمیشویم

ما شیعیان ز روز ازل قول داده ایم

اصلن بدون تربت تو گل نمیشویم

دکمه بازگشت به بالا