شعر مدح و مناجات

دار وندار عالم

این,حسین دار وندار عالم است

صبردنیا و قرار عالم است

هرکه یک شد ,او هزار عالم است

روشنی شام تار عالم است

کبوتر دل ما

کبوتر دل ما جمعه را مروری کرد

برای آمدنش ندبه غرق شوری کرد

خدا کند برسد جمعه ای که برگویند

ز کعبه آن گل نرگس,عجب! ظهوری کرد

ره ساحل

دعا کن غم ره ساحل بگیرد

خدا داد دل از قاتل بگیرد

شکیبایی به دل منزل بگیرد

در یغا درد زینب را دوا نیست

سهمیه ی امام رضایی

آقا سلام! سوز و نوایی به ما بده

هر صبح و شام حال بکایی به ما بده

دل تنگ دیدن تو شدیم ایّها الغریب

آغوش خویش وا کن و جایی به ما بده

انتظارها

خدا کند به سر این انتظارها برسد

زمان مرگ خزان بهارها برسد

نشد اگر برسم من به پای بوسی تو

خدا کند که از آن سو غبارها برسد

با تربت

منکه با تربت تو کام لبم باز شده

اصل این نوکریم از ازل آغاز شده

مادرم درس غلامی تو ام می آموخت

اولین پیرهن مشکی من را می دوخت

با وفا ببخش

با اینکه بی وفا شده ام با وفا ببخش

این بار محض خاطر زهرا(س) مرا ببخش

خود را اسیر بند معاصی نموده ام

من توبه می کنم تو فقط بنده را ببخش

نفهمیدم چه شد

نفهمیدم چه شد نامش به دنیا در سرم افتاد

به سختی ها به کارم شد و قلبم در حرم افتاد

نفهمیدم چه شد رفتم به دامش در بساطش,وی

دعا کارش عطا شغلش,گره بر شاهکرم افتاد

یکی یکی و جدا

گرچه یکی یکی و جدا می برندمان

شکر خدا به کرببلا می برندمان

ماه محرم است و زمان غرق ماتم است

باز این چه شورش است و کجا می برندمان؟

صحبت از تکرار

این جمعه دوباره صحبت از تکرار است

درد همگان,دوریشان از یار است

تا جمعه هم عهدیتان ,مولا جان

شیعه به خدا ز هجرتان بیمار است

گدای تو

نداری که گدای توستآقا می شود حتمن

بیابانقدمگاه تو دریا می شود حتمن

دو چشمم ابر باران بودو من خوشحال از اینکه

بساطعاشقی باتو مهیا می شود حتمن

چـو سـبو

غــزل پــیــالــه ویـادت بـرای مـن چـو سـبو

رمــیــده وَهـم وخــیـالـم شـبـیـهیــک آهــو

بــه اشــک دیــده بــرای تــو آب مــیریــزم

مــســیــر آمـــدنــت بــا مــژهکــنــم جــارو

دکمه بازگشت به بالا