این بار هم به سینه زنت آبرو بده
با اشک روضه قلب مرا شستشو بده
مگذار دست من بشود هر کجا دراز
آقا خودت به دست گدایت سبو بده
مهدی نظری
این بار هم به سینه زنت آبرو بده
با اشک روضه قلب مرا شستشو بده
مگذار دست من بشود هر کجا دراز
آقا خودت به دست گدایت سبو بده
مهدی نظری
بیا به حلقه ما دم بده که دم گیریم
برای سجده کمی تربت حرم گیریم
بیا که با نفست بوی کربلا پیچد
نشان قبله خود را از آن قدم گیریم
غمی چو تلخ تر از درد بر تو حادث شد
که اشکهای خدا روی گونه ات حس شد
بریده شد ز اذن تا اذن* گلو پس از این
زمین زخون علی بیمه حوادث شد
عمریست که وصف تو شنیدیم و ندیدیم
وز باغ تو یک غنچه ی ناچیز نچیدیم
شاها نظری سوی گدایان درت کن
ما دل ز گدا خانه اغیار بریدیم
چه غم اگر که نگاه تو جوابم کرد
نگاه مادرت انگار حسابم کرد
نگاه مادر تو بود و آمین رسول
خدا برای رضای تو مستجابم کرد
ای مظهر نجابت و اخلاص و سادگی
ای اسوه ی یگانگی و ایستادگی
عرش خدا ندیده به پای تواضعت
اینگونه ساده با نسب شاهزادگی
اسوه ایثار و ایمان زینب است
مرجع کل خطیبان زینب است
گر ببینی کربلا دارد به خود این اعتبار
اعتبار کربلا در اعتبار زینب است
محمد غفاری
چه نذرها که نکردم برای آمدنت
بیا عزیز که جانم فدای آمدنت
ببین که در شب تاریک بی شما بودن
گرفته دست به بالا گدای آمدنت
با اینکه در حوالی چشمم ندارمت
اما هنوز کنج دلم دوست دارمت
یک روز شانه های خودت را به من بده
تا عاشقانه ثانیه ای سر گذارمت
تا کی در انتظار خودت می گذاری ام ؟!
آقا بدون لطف تو در بی قراری ام
هر روز بی تو روز عذابی برایم است
از فکر روز بی تو سپردن فراری ام
باز مرغ غزلم میل پریدن دارد
تا به ایوان نجف شوق رسیدن دارد
نمک سفره ام از حضرت زهراست ولی
باده از دست یدالله چشیدن دارد
عاشق آن است که سامان نپذیرد هرگز
یعنی از دوست به جز جان نپذیرد هرگز
با کلیمان در میکده هرکس که نشست
در دلش زاده ی عمران نپذیرد هرگز