امیری حسین و نعم الامیر
به دام شما گشته ام من اسیر
اسیر تو و خواهرتم حسین
بمیرم اگر که بگویی بمیر
امیری حسین و نعم الامیر
به دام شما گشته ام من اسیر
اسیر تو و خواهرتم حسین
بمیرم اگر که بگویی بمیر
افسرده و بی حال و خرابیم همه
مجهول و سوال بی جوابیم همه
مولا به امید ما مبادا باشی
آرام بیا چرا که خوابیم همه
این غربت سخت باورت می آید؟
هنگام ظهور, یاورت می آید؟
مولا تو بیا اگر نباشد مردی
ششماهه علی اصغرت می آید
سعید محمدی
وقتی دلم کنار ضریح تو جا گرفت
نوری ز فیض کوثر بی انتها گرفت
یادم نمی رود که ز الطاف مرقدت
هر بار قلب مرده من هم شفا گرفت
الا , شاهی که سرها خاک پایت
دل مستان خمار یک نگاهت
شهنشاهی و نامت بهترین است
و عشقت بر دلم همچون نگین است
با حزن شما, زندگیم شد زیبا
با سینه زنی, عشق حسین, شد معنا
یک واژه که در آخر عمرم گویم
آن واژه فقط بُوَد, اباعبدالله
محمدمهدی عبدالهی
وقتی که نیستی تو بهارم بهار نیست
وقتی که نیستی تو به دلها قرار نیست
این روزهای تلخ که بی تو به شب رسند
آهسته مردن است دگر انتظار نیست
از بس که ریخت شب به شب اشک زلال ما
یوم العزا شده همه ایام سال ما
عاشق نگشته ای که ببینی چه می کشیم
پروانه شو , بسوز , رسی تا به حال ما
ما آه سرد از دل مضطر کشیده ایم
بار فراق با مژه ی تر کشیده ایم
همساز روزگار به عشق تو بوده ایم
از دوری تو رنج مکرر کشیده ایم
از بس که ریخت شب به شب اشک زلال ما
یوم العزا شده همه ایام سال ما
عاشق نگشته ای که ببینی چه می کشیم
پروانه شو , بسوز , رسی تا به حال ما
دستم چرا به گوشه ی دامان نمیرسد؟!
پایم چرا به خیمه ی جانان نمیرسد؟!
در طول عمر, درد زیادی چشیده ام
دردی به تلخی غم هجران نمی رسد
در کلّ جهان شما, نه همتا داری
در قلب تمام عاشقان, جا داری
از فرط گناهم, شده چشمت خونبار
غصّه به دلت, مثال دنیا داری
از جمعه های بی تو چه دلگیر می شوم
جان خودم ز جان خودم سیر می شوم
با هر نفس که میکشم اقرار می کنم
از این نبودنت به خدا پیر می شوم