شعر مدح و مناجات

به وسعت دنیا

دلمبه وسعت دنیا گرفته آقاجان!

ازاین زمانه از این جا گرفته آقاجان! 

بیادوای غم و غصه ها تویی مولا

برایتوست که دل ها گرفته آقاجان! 

هنوز دربه درم

 چقدر دربه درم بشنومصدایت را

اذان به وقت تماشایچشم هایت را 

بگو که شاعرت از توچگونه ننویسد؟

که بین هر غزلی دیدهرد پایت را 

بوی سیب

از ابتدای غزل بوی سیب می آید

نوای ناله وامن یجیب می آید

غزل که روضه گرفته است وبینروضه او

صدای گریه  ابن شبیب میاید

ظهور صفات هستی

تجلّی همه أسماء ذات هستی تو

برای خلق,ظهور صفات هستی تو

تو آفریده شدی جزء ممکنات شوی

ولی ز سلسله ی واجبات هستی تو

شراب شب

وقت آن است به خاک قدمی بوسه زنم

به کف پای شه محترمی بوسه زنم

وقت آن است که ما گیر دو چشمی افتیم

باید امروز به محراب کمی بوسه زنم

طلای گنبد شهر نجف

 

طلای گنبد شهر نجف غزل ساز است

و حس خوب من انگار حس پرواز است

دلم هوایی ایوان عرش حق شده باز

چرا که راه از آنجا به آسمان باز است

روح حماسه

زینب عفیفه ایست کزین بهترش نبود

روح حماسهبود و کم از مادرش نبود

در مجلسیزید چه مردانه حرف زد

جز لافتیدگر صفتی در خورش نبود

آینه ی لطف و مهر

 

بازقلم در عطش کوثراست

تشنه یتوصیف یل خیبر است

آنکهچکیدست ز دریای عشق

نامگرفته ست ز اعلای عشق

یا علی مدد

 

درد مداوا می شود با گفتن یک یا علی

عقده ز دل وا می شود با گفتن یک یا علی

سرتاسر روی زمین بهتر ز فردوس برین

از لطف زهرا می شود با گفتن یک یا علی

حرف دل است

 

            حرف دل است آمده و رد نمی شود             

او بوده است پس علی آمد نمی شود

          کعبه مکان جلوه ی او باشد و زمان           

هرگز به روح جاری او سد نمی شود

در تحیُرند

 

پیغمبران عرش خدا در تحیُرند

 

بر ساحت مقام شما غبطه می خورند

 

تا آدم از زبان خدا وصف تان شنید

 

از قصد رفت و با عجله سیب سرخ چید

یا مظهر العجائب

 

لمداده ام به تکیه گه لن ترانی ات

منسخت راحتم که ندارم نشانی ات

اولتو از پیاله ی هستی چشیده ای

مانیز میخوریم زجام دهانی ات

دکمه بازگشت به بالا