شعر مدح و مناجات

مَنْ یَمُتْ یَرَنی

تا که این شور را شعور کنم
میروم از نجف عبور کنم

لحظه ای از زمین جدا بشوم
آسمان را کمی مرور کنم

آمدم ای شاه

ما همه هیچیم و دنیا هیچ ، اما او که هست
ما همه لائیم اما مدِّ الاهو که هست
نیستیم اما چه غم “یا ضامن آهو “که هست

اهل هو اهل خدا اهل رضا وقتی شدیم
عین و شین و قاف عشقیم عین خوشبختی شدیم

حریم نور

از آن زمان که طرح دلم را خدا کشید
آن را مکان سلطنت عشق آفرید
دل را به نام  رعیت عشق اتنخاب کرد
بر تاج و تخت ملک خودش شاه  برگزید

دلبر طوس

وانشد روی من آخر دری از این بهتر
که ندارد احدی دلبری از این بهتر

از غبار حرمش حاجت خود میگیرم
نیست در ذهن کسی باوری از این بهتر

سائل نواز

ازبس محبت را به ما تکرار کردی
دل کندن از این عشق را دشوار کردی
هربار پشت پنجره فولاد رفتیم
مارا شفا دادی ولی بیمار کردی

حج فقیران

بهشتِ نقشه‌ی جغرافیاست، مشهدِ تو
درِ ورودی عرشِ خداست، مشهدِ تو

به ربَّنای قنوتی که خالی از حَسَنه‌ست
تمامِ حاجتم از آتِناست، مشهدِ تو

غزل رباعی امام الرئوف

ای آن که کار و بار تو مشکل گشایی است
در آستان لطف تو کارم گدایی است

دیدیم در نگاه بلند کبوتران
در این حریم اوج اسارت، رهایی است

فیض حرم

ﻛﺘﺒﻴﻪ‌ﻫﺎﻱ ﺣﺮﻳﻢ ﺗﻮ ﻣﺼﺤﻒ ﻧﻮﺭﻧﺪ
ﻛﺒﻮﺗﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺍﻫﻞ ﺩﻝ ﺣﻮﺭﻧﺪ
ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﺮ ﺩﺭ ﺻﺤﻨﺖ ﺣﺪﻳﺚ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ
ﻛﻪ ﺯﺍﺋﺮﻳﻦ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺣﺸﺮ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﺤﺸﻮﺭﻧﺪ

سه چندان

به پاییزم زدم عطر بهاری خراسان را
به امیدی که فروردین کند مهر تو آبان را

خراسان دل ما تشنه ی باران لطف توست
که حاصل خیز کردی با قدم هایت بیابان را

مدتهاست

دلگیرم از حالِ خودم دلگیر! مدتهاست
بر گردنم افتاده یک زنجیر مدتهاست

از گنبد فیروزه ای پُل میزنم تا تو
در ذهن؛ جا خوش کرده این تصویر مدتهاست

چه حیف

کسی که از امام عصر خود خواهد وصالش را
کسی که آرزو دارد نظاره بر جمالش را

ندارد چاره ای جز این که بشناسد در این دنیا
صراط مستقیمش را، حرامش را، حلالش را

با من

به گوش تیر گفتا تیغ، بی سر کردنش با من
اگر چشمی به سوگش خشک شد ، تَر کردنش با من

تو کارت را بکن با شعیه ها من هم حواسم هست
حسین اکبر اگر آورد، اصغر کردنش با من

دکمه بازگشت به بالا