شعر روضه حضرت زینب (س)
گرچه ما را ز نسل غم خواندند
عاشقت را چه محترم خواندند
با تو از شوکت علم خواندند
هرچه خواندند از تو کم خواندند
زینبی و عصاره ی زهرا
اولین استعاره ی زهرا
می زنم از ولای تو ساغر
می زنم پای باورت پرپر
می نویسم تو را به دیده ی تر
نیست از تو کسی حسینی تر
چون حسین ات عجیب خواهری است
کار تو تا همیشه دلبری است
وارث عز مرتضی بودن
صاحب حسن “هل اتی” بودن
یعنی از نسل “لافتی…” بودن
بنده بودن ولی خدا بودن
تا که دریا به کوزه جا نشود
حق والایی ات ادا نشود
لطف تو دید حال زار مرا
از دلم خواند اضطرار مرا
به کجاها کشاند کار مرا
خنده ای زد طناب دار مرا
تیغ طعنه ست؟ حاضرم با تو
من مسلمان و کافرم با تو
باور از توست یا تو از باور؟
محشر از توست یا تو از محشر؟
بنده گر خوانمت شوم مضطر
گر خدا خوانمت شوم کافر
متحیر شدم ببخش مرا
ای خدای خودم ببخش مرا
این عجب نیست زیر این پرچم
عارفان, عالمان و اهل قلم
بنشینند, مات, با قد خم
پای درس مدافعان حرم
پسران, هاشمی نسب شده اند
مادران, مادر وهب شده اند
پر زدم, عشق, آسمانم شد
تا به معراج حق نشانم شد
دردسر, لکنت زبانم شد
شام و کوفه بلای جانم شد
داغ, گرچه غم اسارت توست
همه جا صحبت از امامت توست
گریه های مدام با تو چه کرد؟
کینه ی اهل شام با تو چه کرد؟
سنگ از روی بام با تو چه کرد؟
خون راس امام با تو چه کرد؟
حرف ها پشت ناله کشت تورا
حال و روز سه ساله کشت تورا
»عمه! می سوزه پام, خسته شدم
نمی خوام راه بیام, خسته شدم
نمی بینه چشام, خسته شدم
من بابامو می خوام, خسته شدم
هی می پرسن که این سه ساله چشه؟
خب بابام نیست نازمو بکشه«
باز در اضطراب می افتم
پای طفل رباب می افتم
در دل پیچ و تاب می افتم
یاد بزم شراب می افتم
…هدیه می داد, جنگ را برده
من بمیرم, سکینه جا خورده.
وحید پولایی