شعر روضه حضرت زینب (س)
به نام حضرت پروردگار یا زینب
فقط دوای دل بیقرار یا زینب
و ذکر مردم شب زنده دار یا زینب
براین کویر دو چشمم ببار یا زینب
دل ترک ترکم از تو عشق میخواهد
هوای تازه کمی از دمشق میخواهد
تو معنی همه ی عاشقانه ها هستی
پیمبر سفر شام و کربلا هستی
به خیل اهل جنون هم تو مقتدا هستی
اجازه هست بگویم شما خدا هستی
پس از حسین علمدار این قبیله تویی
بزرگی و جبل الصبری و عقیله تویی
علی و فاطمه یا که پیمبری بانو
عزیز فاطمه را هم تو دلبری بانو
به بانوان زمانت تو سروری بانو
مرا کنار حریمت نمیبری بانو
نخی ز معجرتان کم شود زبانم لال
ستون ارض و سما خم شود زبانم لال
تو یک تنه اسدالله کوفه و شامی
تو آفتابی و تو ماه کوفه و شامی
تو با رقیه حریف سپاه کوفه و شامی
هزار مرتبه آه از نگاه کوفه و شامی
به گوش خلق رساندی صدای عاشورا
چقدر ناله زدی پا به پای عاشورا
شبیه بارش ابر بهار میباری
بدون وقفه و بی اختیار میباری
به یاد خنده ی آن نیزه دار میباری
به یاد روضه ی آن ده سوار میباری
دوباره در نظرت رد پای شمر آمد
و پیش چشم ترت چکمه های شمر آمد
دروغ روضه بخوانیم سر بریده نشد
نه معجری ز سر کودکی کشیده نشد
قد عقیله ی این کاروان خمیده نشد
و خونی از نوک سر نیزه ای چکیده نشد
قلم میان دو دستم فسرده شد خشکید
عقیله گریه کند حرمله به آن خندید
تلظی و عطش و شیرخواره یادش هست
و غارت حرم و گوشواره یادش هست
کنار علقمه ماه و ستاره یادش هست
هنوز گریه ی آن مشک پاره یادش هست
کنار ام بنین گفت پرپرش کردند
کنارعلقمه چندین برابرش کردند
هنوز صحنه ی گودال و شمر یادش هست
هنوز پیکر پامال و شمر یادش هست
هنوز غارت خلخال و شمر یادش هست
هنوز گریه ی اطفال و شمر یادش هست
چقدر او عطش دیدن اجل دارد
هنوز پیروهن پاره را بغل دارد
میان بستر و پر التهاب میسوزد
به یاد مجلس و شام و شراب میسوزد
و پای روضه ی او آفتاب میسوزد
رباب گفته و او با رباب میسوزد
عروس خانه مان بود و آب آبش کرد
زبان درازی بزم شراب آبش کرد
امیر علوی