شعر ولادت حضرت معصومه(س)
امشب دوباره از می و باده بخوانید
اذن دخول از پای سجاده بخوانید
عزم زیارتکرده ام میل پریدن
من را کبوتر چاهی ساده بخوانید
گرچه اسیر زلف یک بالانشینم
اما رها از بند و آزاده بخوانید
زلفم گره خورده است بر این خانواده
این را از احوالات دلداده بخوانید
ری زاده بودم گرچه تا امروز اما
منبعد از این من را قمی زاده بخوانید
تا آمدم دنیا بدون وقفه , ممتد
یا رفته ام قم یا که رفتمسمت مشهد
سائل کهآمد محضرت حاجت روا شد
چونکه گره از نوع کور آورد وا شد
هر کس رسیده به مقامی یا به جایی
قطعأ به درب خانه ات اول گدا شد
تهران ,خراسان , اصفهان نه , بلکه تنها
در شهر قم حوزه ی علمیه بنا شد
نیمه نگاهت تا به روح الله افتاد
اقا شد و فرمانده ی ایران ما شد
کار شما معطوف روز حشر باشد
حاجات دنیا کار اصحاب شما شد
بسکه مقام قرب و شأنت بی نظیر است
دنیا برای کشف هم کفوت فقیر است
از رشته های چادرت تقوا بریزد
از دامنت جان مایه ی محیا بریزد
چشمی که بارانیست پیش تو یقینا
اشکش به دست انسی حورا بریزد
بانو گمانم باده ی عشاقتان را
از کوثر خود حضرت زهرا س بریزد
دریاچه ی قم شور شد تا که بگوید
باید برای تو نمک دریا بریزد
شهد لبانت شهر قم را زیر و رو کرد
وقتی که نجوای رضا جان را بریزد
هر کس که پابوسیت آمد با دعایی
کردی سفارش تا شود کرببلایی
تو زینبی و کربلایت شد خراسان
انگار شهر گریه هایت شد خراسان
خواهر شدی و هجر دلبر را چشیدی
معنای رنجو درد هایت شد خراسان
مهجور ماندی , غصه خوردی , ناله کردی
وقتی که از ساوه روایت شد خراسان
روضه برای زینب و کرببلا بود
چون از زبان تو حکایت شد خراسان
یاد شما بودیم و با هم گریه کردیم
هر بار روزیمان ,عنایت شد خراسان
شکر خدا از کوچه بازاری نرفتی
شکر خدا در بزم درباری نرفتی
برپیکرت که تازیانه ها نخورد و
آتش به درب آشیانه ها نخورد و
روی زمین اصلا برادر را ندیدی
شکر خدا که بر دهانش پا نخورد و
نه حمله ای , نه هجمه ای , نه سم اسبی
جسمش به زیر دست و پاها تا نخورد و
گاهی سر نیزه و گاهی هم ز خنجر
زخمی به دست و پا و پهلوها نخورد و
هنگام ایراد سخن یا گفتگویش
نیزه نیامد در کلامش جا نخورد و
خواهر شدی اما ندیدی پیکرش را
یا در گذر ها نی نشینی سرش را
محمد کیخسروی