مدح حضرت زهرا (س)
ای تکلم کرده با روحالامین
دختر تجریدی زیتون و تین
ای شبستان حرا آینهات
شیر سرخ کربلا از سینهات
دختر رود تجلی در مسیل
دختر آواز بال جبرئیل
ای کبود ارغوانها دیهات
آبهای آسمان مهریهات
ای ملائک بر سلامت صف زده
عرش بر دامان تو رفرف زده
ای ز نامت گل چمن آرا شده
هاجر از اندوه تو سارا شده
تو تلاوت را گلستان کردهای
کوثری و ختم قرآن کردهای
با تو میگریید شب شیر خدا
با تو میخندید شمشیر خدا
درجهان گر پرتو حیدر نبود
ماه رخسار تو را همسر نبود
ور نمیزد شیر حق لبخند تو
وا نمیشد بر فلک روبند تو
شبنم آیینه چبود غیر راه
نیست جز خورشید هرگز کفو ماه
کیست کفوت آنکه در شانش به زیر
وال من والاه آمد در غدیر
کیست کفوت آنکه درصحرای خم
مست شد از جام اکملت لکم
آنکه درخندق عدو را کشت او
بدر ابروی تو را انگشت او
ای پر از هیهات حیدر خشم تو
ای شب قدر علی در چشم تو
ای گل با اشک خونینتر شده
ای به هجده سالگی پرپر شده
جان فدای بغض تنها ماندنت
داغ تلخ از پدر جا ماندنت
چون نگرید چشم زهرا سرخ و تر
در فراق هم پیمبر هم پدر
با محمد از تو دوری کی توان
در فراق تو صبوری کی توان
میشتابد تا بگیرد نور ماه
پارههای فتنه چون ابر سیاه
آه زهرا, عرش مشکی پوش شد
وای, شمع مصطفی خاموش شد
چون رود خورشید ما, در گور وای
این ولایت را که؟ باشد نور وای
ای پدر, این امتان را وامنه
ابن عم خویش را تنها منه
سایه سبز رسالت بیتو نیست
رنگ بر روی عدالت بیتو نیست
بیتو فرق عدل را شق میکنند
غصب حق ما به ناحق میکنند
بیتو سلمان باغ بیبر میشود
بیتو صحرا بیابوذر میشود
بیتو میبندد شقاوت آب را
غرق در خون میکند محراب را
با تنی از تیر و خنجر چاک چاک
میچکد خون حسینت روی خاک
اهلبیت گریه و سوزیم ما
خیمههای نینوا دوزیم ما
فقه این مذهب درخت خاک ماست
فهم این دین مرتع ادارک ماست
ما ز جسم دین خود جان ساختیم
روی مذهب باغ عرفان ساختیم
این فدک در آب و خاک و بذر ماست
این توسل در تمام نذر ماست
زین ولایت هرکه باغی میخرد
در دل او نام زهرا میبرد
روی رود روح پل داریم ما
چارده معصوم گل داریم ما
چارده آئینه عاری زرنگ
یک بهار از چارده معصوم رنگ
پنج تن, مثل ستون در دین ماست
چارده آئینه در آئین ماست
چارده آینه پاک و صیقلی
یازده آیینه از نسل علی
باغبان این زمین پیغمبرست
منبع این آب حوض کوثرست
حوض کوثر چیست اشک فاطمه
ابر میگرید ز رشک فاطمه
اشک زهرا حوض کوثر میشود
ساقی این اشک حیدر میشود
ناز آن اشکی که زهرا باورست
وای بر چشمی که بی زهرا ترست
هرکه یک شبنم بگرید در غمش
آب مینوشد زمین از زمزمش
هر کجا سبزیست نام فاطمهست
این سیادت از مقام فاطمهست
دامن زهرا بهار نینواست
لاله, خون پروردهای از این هواست
به به از پیوند یاس و نسترن
هم حسین اینجا شکوفد هم حسن
اشک زهرا چیست روح یاسمین
یک شراب ناب از زیتون و تین
فهم این نازک خیالی مشکلست
قلب زهرا را محمد در دلست
کیست نورچشم احمد؟ فاطمه
کیست تانیث محمد؟ فاطمه
همچنانکه لاله از صحرا تپید
مصطفی از سینهی زهرا تپید
پس بهار سبز برهان فاطمهست
پس نزولآباد قرآن فاطمهست
آن شب قدری که روح آمد فرود
جز به قلب نازک زهرا نبود…
مرحوم احمد عزیزی