بیاریـد بالا دو دست دعا را
بخوانید یک بار دیگر خُدا را
به نصّ کلام الهی , به قرآن
تسلّی دهد ذکر او قلب ما را
خُدا در(إلَیهِ الوَسیلَه)به ما گفت:
بگیــریم دامـان آل عـبا را
که ما با توسّل به این خانواده
گـرفـتیم امـان از قضا هر بلا را
به قُربان این چارده نور رفتیم
ندیدیـم با این که دشت مِنا را
رئوف ازل خواست ظاهر شود که
به ما داد علی بن موسی الرّضا را
که رأفت به معنا و مفهوم کامل
ببینـد در ایران به خـود اعتلا را
و با نیّت اینکه در خطّه ی قـم
ببیـنیم الطــافِ خیرُ النّسـا را
ز فیض قـدمهای معصومه آورد
به این شهر ایمان و حُجب و حیا را
سپس گفت هر زائری دوست دارد
زیارت کنـد بضعهُ المُـصطفی را
مشـرّف به درگاه معصومه گردد
که او مظهر است عصمت کبریا را
نجف قالب کوچکش هست قم , پس
—ببینــد اینجا شـه لافتیٰ را
بکوبید با در زدن در حـریمـش
در خانه ی حضرت مُجتــبی را
به مهمان سرایش بیایید تا باز
ببینــید یک جلوه از “هَلْ اَتیٰ”را
دُرست است درباره ی عصمت او
اگر پـیک وحی آورد “إنّـمـا” را
شـده شهر قم مأمن فاطمیّون
که او مادری کرده اهل ولا را
نشستیم در خلوت دنج صحنش
که ما در بهشت عاشقیم انـزوا را
همه اوست , ما کمتر از هیچ باید
بریــزیم دور این هـمه ادّعـا را
وضویی بگیریم با آب حوضش
که بخشند نورِ خُـدا چهره ها را
به زر احتیاجی نداریم َمـردم
ببوسیم تا سنگ ایوانْ طلا را
به بوی ضریحش ز سر هوش ما رفت
که هستیم این گونه مست و سُکارا
بگردیم هر قدر در شهر قمصر
نَـبوئیم عطری چنین غم زُدا را
بچسبیم بر پرده های رواقش
بگیریم سر رشته های شفا را
نبودند اگر در جـوار حـریمش
نبود آن چنان قدر,فیضیّه ها را
پس از طوس باید بیارند تا قم
تـمامِ غـریبــانِ درد آشنا را
حسینیّه ها بی شُمارند دورش
نـداریم اگر حـسـرت کربلا را
کرم دیده ایم از مُحرّم دمـادم
گرفتیم از او چونکه اذن عزا را
به یک یاحسین آمده اشک چشمش
گرفته از او هر که رزق بُکـا را
نمانده ست چیزی به ماه محرّم
بـخوان روضه ی کُشته ی سرجُدا را
بخوان از همان دم که زینب در آورد
از آن پیکر غرق خون نیزه ها را
برو سائل بی نوا خادمـش شو
که قارون کند گنج عشقش , گدا را
محمّد قاسمی