مشام دل
بادوباره مشام دلم معطر کرد
فضای جان مرا پُر ز مُشک و عنبر کرد
شمیم یار بیاورد و دیده ام تر کرد
دلشکستۀ عشاق, پُر ز آذر کرد
«معاشران,گره از زلف یار باز کنید
شبیخوش است بدین قصه اش دراز کنید»*
دهیدمژده به یاران که در حریم رضا
هرآن چه هست همه شادی است و لطف و عطا
که اوست پادشه جبر و اختیار و قضا
ملیک هر دو سرا, صاحب سزا و جزا
که هر که ساغر او شد ز باده اش لبریز
خورَد ز بادۀ کوثر به روز رستاخیز
هَزار و قُمری و مرغان عشق و پروانه
زشوق و عشق رضا نغمه خوان و مستانه
حریم او به ملائک شده است کاشانه
رواق انور او شد به عارفان خانه
غبارجامۀ زوار او به خلد برین
شدهاست سرمۀ چشم سیاه حورالعین
گدایکوی رضا, فخر بر شهان دارد
بهشت صحن رضا, فخر بر جنان دارد
زنار, زائر او برگۀ امان دارد
نظربه رأفت او, اهل آسمان دارد
دراین حریم گناهان چو برگ می ریزد
گل عطوفت و رحمت ز شاخ جان خیزد
نیاز خود به درِ کوی بی نیاز بَرید
رخی به خاک درش سوده و بهشت خرید
کمی شراب مناجات را به دل بچشید
به اشک چشم به کوثر هزار طعنه زنید
گلاب روی مَلَک, اشک دیدگان شماست
نشاط جان ملک, بوسه بر دهان شماست
جلال قبۀ او هست رشک عرش برین
جمال زائر او رشک حور ماه جبین
مقام خادم او رشک جبرئیل امین
شفیع عاصی جاهل به روز بازپسین
چو می نهند من ابر ز نور در محشر
مقام زائر قبرش ز دیگران برتر
به طالبان حقیقت بگو خدا اینجاست
به سالکان طریقت بگو لقا اینجاست
به دردمند بلادیده گو دوا اینجاست
بگو به عاشق غمدیده آشنا اینجاست
هزار خضر از او کسب معرفت کرده
هزار حاجت پیغمبران برآورده
بگیردامن او ای «فقیر» دل خسته
که هر که بر در او التجا بَرَد رَسته
به گوش جان شنود ناله های آهسته
که درگه کرمش باز و غیر او بسته
نما کبوتر دل را مقیم آن حرمش
که تا خورَد شب و روز او ز گندم کرمش
*بیتداخل گیومه از مرحوم حافظ شیرازی است.
سید علی احمدی (فقیر)