شعر مدح و مناجات حضرت زينب (س)

بانو برایت یک غزل ماتم نوشتم

بانو برایت یک غزل ماتم نوشتم
هر بیت را با خون دل با غم نوشتم

از شبنم غم طینت ما را سرشت اند
امشب من از آن خاک و آن شبنم نوشم

تا ردِّ پای لحظه هایت را گرفت
خون دل و اشکِ تو را با هم نوشتم

در ابتدا شعرم به قرآن اقتدا کرد
از ابتدای سوره ی مریم نوشتم

از راز کاف و هاء و یاء و غصه هایت
شقُّ القمر افتاده درعلقم نوشتم

طاقت نـدارم از جسارتها بگویم
در قتلگاه.. اما نه, از مرهم نوشتم

یعنی تـو را ای ناجـی دیـن محمد(ص)
بالای نـام مــنجــی عـالَــم نوشتم

وقتی که تک تک زخمهایت را شمردم
از آنچه دیدی چـنـد تا را کم نوشتم

بـاور نمی کردم حدیث معجرت را
آن لحظه های شــوم را مبهم نوشتم

وقتی رسالت را به دوش ات می کشیدی
این قصه را چون ابرها نم نم نوشتم

آخـر به زیر آن همه بی حرمتی ها
مانند مادر قامتت را خم نوشتم

شرمنده ام بی بی , مهاجر را ببخشید
درد دلت را گر کمی درهم نوشتم

محمدبنواری(مهاجر)

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا