شعر شهادت امام حسن عسكری (ع)شعر شهادت اهل بيت (ع)
امشب دو دیده ام ز غمت پرستاره است
امشب دو دیده ام ز غمت پرستاره است
آن را که نیست چاره بجز این چه چاره است
در سامرا اگر چه نشد زائرت شوم
دل را به یاد مقتلت از جان کناره است
با تو چه کرد معتمد دون, که این چنین
از سوز داغ زهر به جانت شراره است
مهدی ز ره رسید وسرت را به برگرفت
افلاکیان و اهل سما را نظاره است
در بند دشمن ارچه سرت روی خاک بود
حالا به روی دامن یک ماهپاره است
گفتی تو إسْقِنیٖ و شدی از عطش رها
این روضه را به کربُبَلا یک اشاره است
هر چه ز لشگری طلبید آب, جدّتان
پاسخ نداد کس به حسین شهیدتان
وحید دکامین
همین که امام حسن عسکری ع در لحظات آخر نگاهش به کودکش افتاد, بگریست و فرمود: “یٰا سیّد اهلبَیته إسْقِنی فَانّی ذاهبٌ اِلیٰ رَبّی”
ای آقای اهلبیت من, خودت مرا آب بده, همانا من بسوی پروردگارم در حال رفتنم؛