شعر شهادت امام كاظم (ع)
سخن از عشق
سخن از عشق تو شد گرچه به اجمال آمد
گفتم از نام تو غم نیز به دنبال آمد
تا که گفتم بأبی أنتَ و أمی ، پدرم
بوسه زد روی لبم بسکه دلش حال آمد
بی سرو دست شد آن کس که تو را خواست حسین!
فطرس آن لحظه شفا یافت که بی بال آمد
ده شب از سال چنان ریخت گناهانم که
فکر کردم رمضان رفته و شوّال آمد
کشته ی اشک ! چه سرّی است که تا نام تو رفت
اشک جاری شد و با روزی هرسال آمد
آیه ها یک به یک افتاده مقطّع بر خاک
چه بلایی به سر سوره ی زلزال آمد
دو سه خط روضه نخوانم به خدا خواهم مرد
کاش زینب نرسد ، شمر به گودال آمد
گوشوار است و النگو طمع شومِ یکی
دیگری با طمع بردنِ خلخال آمد
غارت خیمه ی تو سهم حرامی ها بود
ساربان – آه ! زبانم بشود لال – آمد.
محسن ناصحی