یا مهدی
حالا که من حس میکنم حالم خراب است
مستی، خماری، می گساری باب باب است
لیلای این ایلی و مجنون ها نوشتند
عمریست گیسوی تو کارش پیچ و تاب است
خورشید ور افتاده از هُرم نگاهت
شکر خدا چشم تو در زیر نقاب است
گفتند داری میرسی تب کردم از شوق
دارم به گِرد جام می میگردم از شوق
مِی، میخورم امشب بجای روزه خواری
یعنی ادا کردم قضای روزه خواری
دارد سرم را میدهد بر باد باده
دارد عجب حالی، هوای روزه خواری
بخشیده دارد میشود بعد اذان با
فتوای تو کفاره های روزه خواری
امشب شب عشق و شب شب زنده داری است
روزی که با تو سر نگردد روزِ خواری است
هرچند بی برگ و برم یک چوب پوکم
وقتی صدایم میزنی من کوک کوکم
من پیر هم باشم فقط خضرم شمایی
با دیدن تو صاف میگردد چروکم
کعبه نشد معراجم و با گریه رفتم
دور و بر چشم سیاه تو سلوکم
اشکی که بین آن دعا باشد چه بهتر
حجی که بعدش کربلا باشد چه بهتر
میریختند افلاکیان باران الماس
خلعت برایت بافتند از طاقه ی یاس
تنها وضو میساختند از حوض کوثر
از بسکه مسّ دستهایت بود حساس
روز ازل دادند با دستان زهرا
تولیت ایوان چشمت را به عباس
قبله اگر شش گوشه ارباب باشد
سعی و صفا قطعاً صف سرداب باشد
گرچه نمی گنجد قد و بالات در عکس
ای کاش می آمد ز تو روزی خبر، عکس…
آقا می آید آن زمانی که بگیرند
عشاق تان با سیصد و اندی نفر عکس
روز ظهورت میشود محشر یقیناً
یعنی که می گردد به اذنت قبله برعکس
قبله اگر شش گوشهء ارباب باشد
سعی و صفا قطعاً صف سرداب باشد
دنیای ما دنیای خوبی نیست بی تو
این شعر ها ماوای خوبی نیست بی تو
گیرم بیفتم در بهشت آرزوها
حتی همانجا جای خوبی نیست بی تو
من پای حرفم تا قیامت ایستادم
روزجزا فردای خوبی نیست بی تو
آقا خرابم ،خسته ام ،خارم ،خمارم
باید کجا بر خاک پایت سر گذارم
من ماندم و این روزهای بیقراری
آقا نگو که میل برگشتن نداری
وقتی که چشمان تو برگردند از من
یعنی بلا ،یعنی مصیبت، بد بیاری
اشکی بده خواب و خوراکم را بگیرد
آقا بیا نگذار ما را در خماری
نان که را دوریتان آجر نکرده؟
این جشن ها جای شما را پُر نکرده
تسخیر کن قلب مرا تا جان بگیرم
انگشت حیرت از تو بر دندان بگیرم
امسال بهر ریسه های نیمه شعبان
آقا بیا تا از شما فرمان بگیرم
تا اول ماه خدا چیزی نمانده
کاری کن از دست رحیمت نان بگیرم
جان کسی که پشت در فرمود؛ برگرد
دست علی پشت و پناهت زود برگرد
رضا دین پرور