شعر ماه مبارك رمضان

ناله ی أمّن یجیب

سحر دوباره امیدی است سوی بهبودی

ز جنس پر زدنی نو به سوی قلّه ی نور

پل گذر به روی درّه های تاریکیست

نوید مقصد سبزی به سمت صبح ظهور

گرفته رونق بازار آن که اهل بکاست

چقدر گریه به زخم نداشته خوب است

ببر به خیمه ی لیلا تو نیز ظرفت را

هر آن که سر به بیابان گذاشته خوب است

 

حلول ماه رسید آه ماه من نرسید

غروب ها سر سفره عجیب دلتنگم

برای ندبه سرم درد میکند آری

برای ناله ی أمّن یجیب دلتنگم

 

یک کاسه شیر, نمک, نان و نیمی از خرما

کنار سفره ی افطاری ام میایی؟ یا

خودت برای خودت میزبان و مهمانی؟

به حسّ غربت دیرینه آشنایی, یا

 

اگر نمیشود آیی مرا به خیمه ببر

که همنشین تو گردم به وقت افطاری

و لااقل اگر این هم نشد, به نیت من

چه میشود که دو لقمه کنار بگذاری

 

سحر شنیده ام عزم مدینه را داری

کنار مرقد پنهان به یاد من هم باش

سلام ذرّه به آستان آفتاب رسان

غروب با دل سوزان به یاد من هم باش

 

ببین که حضرت مادر دلش به بام دعا

کبوترانه نشانده به نیّت فرجت

گرفته دست به پهلو کنار سجّاده

هزار نافله خوانده به نیّت فرجت

 توحید شالچیان ناظر

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا