شعر شهادت حضرت زينب (س)

بی بی جانم

چگونه دم بزند از تو طبع محدودم؟
چگونه شعر شود واژه های معدودم؟

چگونه از تو بخواند زبان الکن من؟
که این لباس نباشد قواره تن من

چگونه از تو بگویم که بی معلمه ای؟
که مانده ام تو علی هستی یا که فاطمه ای

فهیمه ای و نجابت کنیز درگاهت
فرشتگان فلک مستفیضِ درگاهت

کجا به خفت و خواریِ ظلم تن دادی؟
تو اعتبار دوباره به نام زن دادی

چه عزتی همه کائنات حیرانت
چه هیبتی که اباالفضل شد نگهبانت

نوشته اند که جان تو بود و جان حسین
جهان من به فدای تو ای جهان حسین

ملیکه ای و پرستار می شوی گاهی
عفیفه ای و علمدار می شوی گاهی

جنان و جاه و جلالش به زیر پرچم توست
خوشا به حال تو بانو، حسین همدم توست

تو از هرآنچه که گفتم فراتری…زینب
به این نتیجه رسیدم که محشری…زینب

بگو چه بر سر شام و سپاهش آوردی؟
خودت بیا و بگو نفس حیدری…زینب

برای ما سخن “ما رأیت” کافی بود
نیاز نیست به اعجاز دیگری…زینب

پیام کرببلا را رسانده ای به جهان
اگر غلط نکنم پس پیمبری…زینب

تو فخر هاشمیونی، عقیله العربی
به قول فاطمه علیا مخدری…زینب

سید جعفر حیدری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا