مثل صدفی پوچ به گوهر نرسیده
آن دل که به مهر علی اکبر نرسیده

در خواهشت ای سائل درمانده چه خیری ست
وقتی که به پابوسی این در نرسیده

با روضه خطبه خواند

با روضه خطبه خواند به لحن محن رباب
زینب ترین روایت یک شیرزن رباب

رویم ندیده روی سپیدم نموده ای
با توست روی فاطمه در این سخن رباب

چهل منزل کتک خورده

گمانم دارد از مولا و از زهرا نشان این طفل
که می آید به دست بسته و قد کمان این طفل

اگر مادربزرگش را چهل تن میزدند آن روز
چهل منزل کتک خورده ست از یک کاروان این طفل

صبح سعادت

گرچه از فرزند‌بردی‌نورخلقت‌را به‌ارث
باز پیشش می گذاری چند خلعت را به ارث

در جهان اغلب پسرها می‌برند ارث از پدر
از پسر بردی تو اما درد غربت را به ارث

تماشای پیمبر

مثل صدفی پوچ به گوهر نرسیده
آن دل که به مهر علی اکبر نرسیده

در خواهشت ای سائل درمانده چه خیری ست
وقتی که به پابوسی این در نرسیده

یک شیرزن رباب

با روضه خطبه خواند به لحن محن رباب
زینب ترین روایت یک شیرزن رباب

رویم ندیده روی سپیدم نموده ای
با توست روی فاطمه در این سخن رباب

شعر مناجات حضرت زهرا(س)

هم نیست کوثر را به جز تو مظهری دیگر
هم نیست اطهر را به جز تو مصدری دیگر

حس میکنم در کوزه گنجاندند دریا را
باید به قرآن گفت گاهی کوثری دیگر

تقدیم به اسلم بن عون یا اسلم بن عمرو غلام ترک سیدالشهدا

فدای گوشه ی چشمت که دلبری بلدی
غلام هستی و آیین سروری بلدی

حسن حسین علی اکبر این سه تن هستند
گواه صدق کلامم که نوکری بلدی

روضه حضرت زهرا(س)

از این مسیر پر از غم نمیشود رد شد
از این مصیبت اعظم نمیشود رد شد

چهل نفر همه در کوچه…کوچه ای باریک
حساب کردم و دیدم نمیشود رد شد

دکمه بازگشت به بالا