السلام ای بانوی ایران زمین

نم نمک بوی بهاران میرسد

بوی سرسبزی ریحان میرسد

باز دل ها در تلاطم آمده

بار دیگر باز طوفان میرسد

سَیِّدَنَاالغَریب

دوباره هیزم و آتش دوباره فاجعه ای

دوباره ضربه ی سنگین دست واقعه ای

چقدر مردم پست مدینه نامردند

دوباره هر دو سر کوچه را قرق کردند

محتشم اول راه !

لـیلی دم در مـنتظـر آمـدنـم بود

عطر نفسش علت مجنون شدنم بود

تا گم نشوم یأسنشانم شد و داغش*

یک لاله ی افسرده گل پیرهنم بود

در عالم رویا

در عالم رویا سفری سوی تو کردم 

بی خود شدم از خود هوس کوی تو کردم

از شوق زیارت نفسم حبس به سینه

خواهم بنشینم به سر بام مدینه

دلشوره

دیشب فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد

یک بار دیگر رخت ماتم در برم کرد

دیشب که اشهد گفتنت ذکر لبت بود

امن یجیب ورد لبان زینبت بود

یاایهالعزیز مرا هم نگاه کن

سرمایه ام همین دو سه خط شعر ساده است

چشم امید من به شما خانواده است

مستی من نه زیر سر جام و باده است

تاثیر چشم های شما فوق العاده است

زینت اشعار دفترم مادر

به نام زینت اشعار دفترم مادر

تمام زندگی ام سایه ی سرم مادر

موفقیت من از دعای خیر توست

خلاصه ی همه ی عشق و باورم مادر

نوجوان نجمه

از میان غصه و غم تا که رجعت میکنم

سینه ام را میشکافم باز هیئت میکنم

یا کریم و یا کریم و یا کریم و یا کریم

در مناجات سحر احساس لذت میکنم

میسرایم مدحتی تا اینکه راضی اش کنم

او اگر راضی نباشد رفع زحمت میکنم

خانه ی دل را دوباره آب و جارو میزنم

بانی خدمت گذارم قصد قربت میکنم

سیزده جام پر از نوشیدنی می آورم

سفره ای آماده ی بزم ضیافت میکنم

حضرت زهرا به این جشن تولد دعوت است 

از امام مجتبی هم نیز دعوت میکنم

 

رونق بازار ماه صوم و صائم میرسد 

از دل دارالکرامت نور قاسم میرسد

 

م‍‍ژده ای چشم انتظاران وقت گل روئیدن است

آری آری لحظه های ناب در کوبیدن است

حضرت آقا تفضل کرده عیدی میدهد

 عجلوا ای سائلان وقت کرم جوشیدن است

میدرخشد در سحر مانند یک قرص قمر

گونه و پیشانی اش شایسته ی بوسیدن است

از گل پیراهنش عطر بهشتی می وزد 

مادرش مستانه مشغول گلی بوئیدن است 

ما خجالت زده ی لطف تو هستیم

ما که لبریز غم و غصه و آهیم هنوز

رمضان آمده و غرق گناهیم هنوز

رانده از عالم و آدم شده ایم آقا جان

بی کس و خسته و بی پشت و پناهیم هنوز

یا مُجیبَ دَعوَهِ المُضطَرّین

غصه دارم که چرا سوز دعا نیست مرا 

رمضان آمده و حال بکا نیست مرا 

روزگاری به هوای همه کس بال زدم

پر پرواز به درگاه شما نیست مرا

یوسف خانواده ی زهرا

نگران بودم و پریشان حال

ناگهان شیهه ی عقاب آمد

متوجه شدم که لشگر کفر

به سراغ تو با شتاب آمد

جان عالم تصّدق سرتان

جانعالم تصّدق سرتان

به فدای شما و مادرتان

توامیری امیر قلب منی

و منم من همیشه نوکرتان

دکمه بازگشت به بالا