غصه دارم که چرا سوز دعا نیست مرا
رمضان آمده و حال بکا نیست مرا
روزگاری به هوای همه کس بال زدم
پر پرواز به درگاه شما نیست مرا
غصه دارم که چرا سوز دعا نیست مرا
رمضان آمده و حال بکا نیست مرا
روزگاری به هوای همه کس بال زدم
پر پرواز به درگاه شما نیست مرا
نگران بودم و پریشان حال
ناگهان شیهه ی عقاب آمد
متوجه شدم که لشگر کفر
به سراغ تو با شتاب آمد
جانعالم تصّدق سرتان
به فدای شما و مادرتان
توامیری امیر قلب منی
و منم من همیشه نوکرتان
منم عاشقی که به عشقش دچارم
منم زائری که بهایی ندارم
منم بی قراری که دائم خمارم
منم سربه داری که عبد نگارم
به لطف حضرت حق حس معنوی دارم
به شوق خواندنمرثیه مثنوی دارم
شب شهادت و من یاد کاظمین کردم
و اشک مادرسادات را در آوردم
علی یکتاپرستی بی زوال است
نماد بنده ای نیکو خصال است
بگو با سنی ملعون و منفور
جدایی من و حیدر محال است
علی گویان عالم , ذوالفقارم
و ای زهرائیان , زهرا تبارم
اگر بارانی ام ابر بهارم
من از روز نخستین گریه دارم
ای راوی تمام مقاتل چه میکنی
در جنگ علیه جبهه ی باطل چه میکنی
سیدتی عالمه ی بی معلمه
در پیشروی مردم جاهل چه میکنی
بچه آهویم که در دام شما افتاده ام
گرچه در بندم ولیکن بنده ای آزاده ام
هر که نقش خویش را در خاکساری دیده است (1)
شاد از آنم خاکسار کوی ” آقازاده ” ام
یک سبد یاس در بغل دارم
آسمانی پر از غزل دارم
بی خودی شاعرم نکردی که
به سرم شور لم یزل دارم
یا علی گفتی و غم آغاز شد(1)
ناگهان قفل زبانم باز شد
یاعلی گفتی همین اعجاز توست
یاعلی پروانه ی پرواز توست
ما از می جام عاشقی سرمستیم
بر مرحمت دخت علی دل بستیم
محشر که بیاید همگی میگوییم
ما گریه کنان ام کلثوم هستیم