بلند بلند پیمبرتان ضجه میزند
بر آنچه آمده سرتان ضجه میزند
کرببلا که نیست قیامت به پاشده
ارض و سمای محشرتان ضجه میزند
بلند بلند پیمبرتان ضجه میزند
بر آنچه آمده سرتان ضجه میزند
کرببلا که نیست قیامت به پاشده
ارض و سمای محشرتان ضجه میزند
بیبی مرا ز خانه ی خود رد نمیکند
درحق این غلام بدش بد نمیکند(۱)
بیبی مرا برای خودش پروریده است
بیبی مرا برای حسینش خریده است
مقابل پدرت شمر بی حیا ای وای
نشست بر کمرت شمر بی حیا ای وای
یکی دو تا …نه …نه …با دوازده ضربه
بریده است سرت شمر بی حیا ای وای
من حرف دارم با تو آقا حوصله داری؟؟
فکرشما هستم میان خواب و بیداری
تاکی نشینم پای تقویم فراق تو ؟؟
دیگربس است این جمعه های سرد و تکراری
من از شما که شمش طلایی نخواستم
من از شما که نان و نوایی نخواستم
این سینه خانه ی تو بود – من چه کاره ام ؟
من از تو که برو و بیایی نخواستم
مهرت نشسته بر دل من ایهالرئوف
هستی تمام حاصل من ایهالرئوف
عشق تو گشته قاتل من ایهالرئوف
نامت علاج مشکل من ایهالرئوف
چقدر از منش این شهدا دور شدیم
آنقدر خیره به دنیا شده و کور شدیم
چقدر از منش این شهدا دور شدیم
آنقدر خیره به دنیا شده و کور شدیم
امیری حسین و نعم الامیر
به دام شما گشته ام من اسیر
اسیر تو و خواهرتم حسین
بمیرم اگر که بگویی بمیر
نم نمک بوی بهاران میرسد
بوی سرسبزی ریحان میرسد
باز دل ها در تلاطم آمده
بار دیگر باز طوفان میرسد
واژه واژه غزلیات مرا جان دادند
طبع سرشار مرا رزق فراوان دادند
قلم از اوست همه دفتر شعرم از اوست
صله ام گردوغبار ره جانان دادند
بس کن حسین سربه سر نیزه ها مکن
بس کن حسین مادرمان را صدا مکن
بس کن حسین هستی من سایه ی سرم
بس کن حسین جان من و جان مادرم
دیدم به روی نیزه ها بال و پرت را
دیدم به صحرا اربا اربا پیکرت را
دیدم به سرعت آمدند و دوره کردند
دیدم گرفتند اشقیا دور و برت را