دیشب فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد
یک بار دیگر رخت ماتم در برم کرد
دیشب که اشهد گفتنت ذکر لبت بود
امن یجیب ورد لبان زینبت بود
دیشب فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد
یک بار دیگر رخت ماتم در برم کرد
دیشب که اشهد گفتنت ذکر لبت بود
امن یجیب ورد لبان زینبت بود
باز کردم دفتر شعرم و دیدم می گریست
هم زمین هم آسمان با او دمادم می گریست
تا قلم برداشتم دیدم قلم هم می گریست
نه قلم حتی تمام واژه هایم می گریست
ما که لبریز غم و غصه و آهیم هنوز
رمضان آمده و غرق گناهیم هنوز
رانده از عالم و آدم شده ایم آقا جان
بی کس و خسته و بی پشت و پناهیم هنوز
هرچند دل تنگم ولی بهتر نیایی
زیرا دگر اینجا نباشد آشنایی
اینجا کسی فکر تو نیست آقای تنها
ازچه شما آقا همیشه فکر مایی؟
جان عالم تصدق سرتان
به فدای شما و مادرتان
تو امیری امیر قلب منی
این منم من همیشه نوکرتان
امشب قشنگترین شب لیلایی خداست
جشن تولد گل زهرایی خداست
باشدسرشت او ز تجلای نور حق
زیباترین تجسم زیبایی خداست
من راوی شور و مستی و احساسم
دیوانه ی نام حضرت عباسم
من غیرتی ام مثل ابوالفضل علی
از کودکی ام به سیب سرخ حساسم
علیرضا خاکساری
سردار سپاه شاه دین آمده است
فرزند امیر مومنین آمده است
“تا کور شود هر آنکه نتواند دید”
عباس یل ام بنین آمده است
علیرضاخاکساری
کور شو اهل سقیفه که عرب یل دارد
خوش قد و قامت و رعناست و هیکل دارد
وسط معرکه فریاد زند پیغمبر
اسدالله برو کار تو ایول دارد
علیرضا خاکساری
در روز جزا ولوله ای خواهد شد
با ذکر علی هروله ای خواهد شد
ای وای اگر علی غضبناک شود
در عرش خدا زلزله ای خواهد شد
علیرضا خاکساری
یا علی حب شما شیره ی ایمان من است
سیره و سنت تو معنی قرآن من است
من گدایی ز گدایان تو هستم آقا
خاک نعلین شما سرمه ی چشمان من است
علیرضا خاکساری