در آشیانه مرغ آمینی پرش ریخت
گرم نیایش بود و دشمن بر درش ریخت
در کوچه با پای برهنه, دست بسته
آهی کشید و روضه از چشم ترش ریخت
در آشیانه مرغ آمینی پرش ریخت
گرم نیایش بود و دشمن بر درش ریخت
در کوچه با پای برهنه, دست بسته
آهی کشید و روضه از چشم ترش ریخت
باز هم اهل ولا باده ی مستانه زدند
لب خود را به لب ساغر و پیمانه زدند
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
آدمی وقتی خدا دارد چه می خواهد
محرمی درد آشنا دارد چه می خواهد
بنده تا بر درب های بسته ی عالم
شاکلیدی چون دعا دارد چه می خواهد
سفره داری که به من اذن ضیافت داده
بار دیگر به گدا لقمه ی عزت داده
ماه شعبان و رجب رفت و به من گفت کسی
رمضان آمده و حق به تو فرصت داده
خبر آمد که بهار دل ما آمد باز
مژدهیکم شدن فاصله ها آمد باز
از لب عرش خداوند ندا آمد باز
بندگان ماه خدا, ماه خدا آمد باز
تا که خدا به بال ملک پر درست کرد
در آسمان عشق کبوتر درست کرد
با آیه های سوره ی زیبای قدر خود
قدری گریست, سوره ی کوثر درست کرد
شیعه وقتی که امامش شاد است
روحش از سلسله ها آزاد است
تا که شش گوشه ی دل کرببلاست
دل که دل نیست, حسین آباد است
ای شکوه فراز های دعا
نغمه ی عرشی و صدای دعا
دست من را بگیر از عَرشَت
بنده بنواز, ای خدای دعا
دل به طوفان بزن, بدون حساب
باده پنهان بزن, بدون حساب
بی حساب و کتاب مستی کن
با نگاه ثواب مستی کن
یک شب آمد, زد لگد بر در, فقط گفتم حسن
تازیانه رفت بالاتر, فقط گفتم حسن
آن یهودی ناسزا می گفت امّا آن میان
تا که آمد اسمی از مادر , فقط گفتم حسن
سگی از صاحبش روزی جدا شد
گرفتار هوس ها و هوی شد
براه افتاد در هر کوی و برزن
گمان می کرد آزاد و رها شد
شب است و باز, مبارک شبی است؛ ای ساقی
کلید میکده در دست کیست, ای ساقی
فرشته عشق نداند که چیست, ای ساقی
بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز