هفته ها رفت و چشم انتظارم
« ای قلم سوز لَرین دَه اَثَر یوخ »
ای نسیم سحر گاه جمعه
« آشنا دَن مَنَه بیر خَبَر یوخ »
هفته ها رفت و چشم انتظارم
« ای قلم سوز لَرین دَه اَثَر یوخ »
ای نسیم سحر گاه جمعه
« آشنا دَن مَنَه بیر خَبَر یوخ »
آتشی باز فراهم شده و بر در خورد
دست زهرا وسط عرش به روی سر خورد
بی عبا بود که در کوچه کشیدند او را
پسر حضرت حیدر به غرورش بر خورد
مادرم در گوش من خوانده است:”یا ام البنین”
ذکر من تا روز محشر هست:”یا ام البنین”
هرکسی که توبه اش در محضر ربّ شد قبول
قبل از آن در زیر لب گفته است:«یا ام البنین»
بیاموزند تا در مکتبت , مردم صداقت را
به نام تو سند کردند شش دانگ ولایت را
تورا از شش جهت خواندند مولای ششم چونکه
به دست خویشتن داری زمام کلّ خلقت را
هی نکش این طناب را دلسنگ
او رفیق خدا و جبریل است
این همه ناسزا نگو نامرد
با رسول و بتول , فامیل است
دربدرم شبیه دل از دست داده ها
تاول زده ست پاى من از دست جاده ها
در این طریق خار بیابانم آرزوست
در آبله ست آبروى ما پیاده ها
شدی شهید ولی پیکر تو دست نخورد
میان معرکه ی خون سر تو دست نخورد
اگرچه در اثر زهر می زدی پــر و بال
ز تیر و نیزه به بال و پر تو دست نخورد
هوای بال و پرم میل کربلا دارد
دویدنم عقب ناقه ماجرا دارد
دلیل اشک مرا اهل اشک میفهمد
نمیشود بنویسم قلم حیا دارد
از آسمان هفتم اگر سر بر آورم
اعلام می کنم که فقط خاک این درم
مهر تو بود شیره ی جان در وجود من
از لحظه ای که شیر به من داد مادرم
قلم بزن به دل اختیار جبری را
به کیش خویش درآور دوباره گبری را
تباهیم ,برهوتم ,مگر تو اندازی
به آسمان کویرم گذار ابری را
گرچه اهل معرفت بسیار گفتند از حسین
سخت درماندند چون هر بار گفتند از حسین
از علی گفتند در بزم خصوصی , عارفان
عاشقان با گریه در انظار گفتند از حسین
با جرم بی حساب و سراپای سوخته
پر میزنیم سمت حرم های سوخته
پر میزنیم تا حرم کربلایی ات
ای سر بریده ی غم عظمای سوخته