شعرم بدون نام تو اِنشا نمیشود
این زندگی بدون تو معنا نمیشود
خانم! اجازه همهی ما به دست توست
سلمان بدون اذن تو منّا نمیشود
شعرم بدون نام تو اِنشا نمیشود
این زندگی بدون تو معنا نمیشود
خانم! اجازه همهی ما به دست توست
سلمان بدون اذن تو منّا نمیشود
تو خوب بودی عزیزم نظر زدند تو را
مقابل پسرانت به در زدند تو را
تو خوب بودی عزیزم پر تو سالم بود
طواف کردی علی را شرر زدند تو را
لحظه لحظه عمر ما با عشق تدوین میشود
تلخ کامی های ما با روضه شیرین میشود
کفه اعمال ما از نور سجده خالی است
این سبک وزنی به نور اشک سنگین میشود
صـدا صـدای دَر و مـادری که پشـتِ دَر است
صدا صدای شکستن , دَری که شعله ور است
حـرامـزاده چـنـان با لگد به دَر کوبـیـد ,
که بارِ شیشه شکست و دو دست , روی سَر است
فیض روح القدس عالم معنا زهرا
تا به معراج کشانده ست نبى را زهرا
مصطفى خواسته اش خواستن فاطمه بود
رفت معراج که آخر برسد تا زهرا
میخواهی از فردا بگویم یا گذشته؟
یا حال و روزی که در این شبها گذشته؟
در روضه یاد کربلا هستم, غمم را
میفهمد آنکه تشنه از دریا گذشته
نوشتم غیرت ایرانیات و
ندیدم عشق پاکستانیات و
میون جون فداهای تو بی بی!
بمیرم غربت افغانیات و…
محسن ناصحی
هر کس که بین وادی کنعـان توقّـف کرد
در بیت الاحزان گریه از هجران یوسف کرد
حسرتْ کشِ دوران شدیم از آن زمانی که
“دُردی کشی”از جام غم ,ما را تعارف کرد
یکروز همه قدم قدم می آییم
تا صحن بقیع با علم می آییم
فعلا سرمان به فتنه سازان گرم است
وقتش برسد “ریاض” هم می آییم
علی اکبر لطیفیان
به همین خانه سر زدن تنها
بال و پر کشیدن و آنگاه
تا کنار تو پر زدن تنها
مثل فرهاد نام شیرینت
پشت در نیامدی کوچه زیرورو نشد
هیچ کس تورا نزد راز تو مگو نشد
سم اگرچه پا گرفت آخرش تورا گرفت
هرچه شد برای تو مرگت آرزو نشد
“این بارگاه قدس که از عرش برتر است”
“آرامگاه دختر موسی بن جعفر است”
جانم فدای گنبدِ زردش که سالهاست
خورشید از تشعشع نورش , منّور است