خبر از معطلی ات بر سر بازار نبود
خبر از هلهله و خنده اشرار نبود
بود یک شهر همه دست ادب بر سینه
دور تا دور شما دشمن بسیار نبود
خبر از معطلی ات بر سر بازار نبود
خبر از هلهله و خنده اشرار نبود
بود یک شهر همه دست ادب بر سینه
دور تا دور شما دشمن بسیار نبود
مستحقم سائلم بی چیزم و دستم دراز
التماست می کنم در روی من بگشای باز
آبرویم رفت رسوا گشتم و خار و خفیف
هر کجا بردم به غیر از خانه ات روی نیاز
آقای کریم خیر مقدم
جنات و نعیم خیر مقدم
دریای کرم به جوشش افتاد
دریای عظیم خیر مقدم
مستحقم سائلم بی چیزم و دستم دراز
التماست می کنم در روی من بگشای باز
آبرویم رفت رسوا گشتم و خار و خفیف
هر کجا بردم به غیر از خانه ات روی نیاز
تکیه کوچک محله ما
رونق فوق العاده ای دارد
تکه ای از بهشت رنگین است
گر چه تصویر ساده ای دارد
از این در با صفاتر من ندیدم آستانی را
به جز اینجا نمیدانم در این عالم نشانی را
ملائک اذن میخواهند بزرگان آرزو دارند
که در این محفل گریه بشویند استکانی را
هم میان آسمان هم در زمین
می درخشد نام تو همچون نگین
این مدال قیمتی از آن توست
اولین بانوی این دین مبین
با آن صدای خسته و اشک مثالی اش
گردیده باز همدم طفل خیالی اش
این روضه زنانه جگر پاره میکند
دارد رباب صحبت گهواره میکند
یا ایهاالرسول سرم خاک مقدمت
چشمان فتنه کور که بالاست پرچمت
عزت برای توست که در بین انبیا
والاترین شدی و خدا کرد خاتمت
وقتی که باید عمر را بی روضه سر کرد
بهتر که از این زندگی صرف نظر کرد
جان را بگیر اما صفای روضه را نه
آخر چه خاکی باید از این غم به سر کرد
یادت دوباره کرد، بر این ذهن من خطور
مثل همیشه گوشه چشمم شده نمور
وا کرده ام دهان به ثنا و شکوهتان
جاری شده به روی لبم واژه های نور
هر که از داغ جوان مرد به او حق بدهید
هر که از اشک روان مرد به او حق بدهید
بار داغ پسر از قد پدر معلوم است
هر که از بار گران مرد به او حق بدهید