دیر آمدم…دیر آمدم… در داشت می سوخت
هیئت, میان “وای مادر” داشت می سوخت
دیوار دم می داد؛ در بر سینه می زد
محراب می نالید؛منبر داشت می سوخت
دیر آمدم…دیر آمدم… در داشت می سوخت
هیئت, میان “وای مادر” داشت می سوخت
دیوار دم می داد؛ در بر سینه می زد
محراب می نالید؛منبر داشت می سوخت
ابریست کوچه کوچه, دل من , خدا کند
نم نم, غزل ببارد و توفان به پا کند
حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است
چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند