مرا دشمن به قصد کُشتمی زد
به جسم کوچک من مُشتمی زد
هرآن گه پایم از رهخسته می شد
مرا با نیزه ای ازپُشت می زد
مرا دشمن به قصد کُشتمی زد
به جسم کوچک من مُشتمی زد
هرآن گه پایم از رهخسته می شد
مرا با نیزه ای ازپُشت می زد
آتش بزن ای غم تمام پیکرم را
لبریز کن ازخون دل چشم ترم را
ای آه و ناله راه بغضم را بگیرید
تا پنجۀ بغضی نگیرد حنجرم را