راز و نیـازِ امشـبم تأثیـر دارد
وَالله دیـدارِ عـلی تکبـیر دارد
بالایِ چشمْ ابرو که نَه…شمشیر دارد
هر نقطه از هرخطبه اش تفسیر دارد
راز و نیـازِ امشـبم تأثیـر دارد
وَالله دیـدارِ عـلی تکبـیر دارد
بالایِ چشمْ ابرو که نَه…شمشیر دارد
هر نقطه از هرخطبه اش تفسیر دارد
تـیغِ اَبرویِ تو بُرَّنده تر از شمشـیر است
رشته یِ دل به سَرِ گیسوی تو زنجیر است
عشق توعشقِ حسین است…وَعالمگیر است
سر سِپردن درِ این خانه اگر تقدیر است…
تو ذاتِ جمالی…. تو ذاتاً جمیلی
تو وَحیِ خدا بر لب ِ جـبرئیلی
تو از آسـمان آمدی… آسمانی
تو از نسلِ پاکی تو فصلِ اصیلی
حال و هوای امشب من فرق می کند
تب کرده ام ولی تب من فرق می کند
از این به بـعد مذهب من فرق می کند
شعـر و سـرود بر لب من فرق می کند
دامن فاطمه گلزار محبت شده است
شب میلاد اَبـَر مرد کرامت شده است
پسری آمده از نسل پیمبر که بشر ….
هر کجا رفته از این معجزه صحبت شده است
نمک نشناسیِّ کوفه چه کرده با سرت حیدر
چرا خونین شده رویت ؟! بمیرد دخترت حیدر
به دوشت ردِّ بند کیسه ی نانی که می بردیست
عدالت هم شده ردّی که مانده بر سرت حیدر
دستم رها کنید خودم راه می روم
زینب ببین امیرم و چون شاه می روم
فرقم شکسته اند ولی پیش دخترم
چون خیبرافکنم چو یدالله می روم
بانوی غصّه هم غم امّ البنین ندید
زهرا سر دوتای امیر یقین ندید
پهلویش از فشار در و ضربه خرد شد
امّا علیِّ بستری از تیغ کین ندید
اینهمه اعتبار و عزّت را از کجا می توان گرفت؟! اینجا
از همین نعره های یا حیدر از همین ناله های یا زهرا
از همین لحظه های زیبایی که در آن می شود خدا را دید
از دم یا علی که در شب قدر می بَرد قدر قلب ما بالا
آسمان بود و سفره ای ساده
آسمان و تدارک کلثوم
آسمان و غریبیّ و ناله
آسمان و حکایت مظلوم
تا دولب با مدح طفل این حرم وا می شود
آسمان با احترامش تا کمر تا می شود
کودک این خانواده عالم آرا می شود
منجیِّ روز حساب هیاتیها می شود
وقتی به عشق ِ عشق لبم باز می شود
هر لفظی از نوشته ام اِعجاز می شود
حالا قلم به روی ورق آمده فرود
روی لب مقرَّب رب آمده درود