به پشت درب حرم آتشی بـه پـا کردنـد
مگر کـه فاطمـه اش پشت در نبـود , خـدا
لگـد بـه در زد و در رفـت رو به افتـادن
صدای یـا ابتـا می رسـد به گـوش آنجـا
به پشت درب حرم آتشی بـه پـا کردنـد
مگر کـه فاطمـه اش پشت در نبـود , خـدا
لگـد بـه در زد و در رفـت رو به افتـادن
صدای یـا ابتـا می رسـد به گـوش آنجـا
مادرم از گلایه ها سیر است , مادرم نوجوان ولی پیر است
مادرم بستری – زمین گیر است , مادرم دست بر کمر شده است
زخم بستر برید امانش را , سوخت آن قامت کمانش را
طاقتش هرچه قدر کم شده است درد پهلوش بیشتر شده است
دوباره آمده ام تا سفارشی بدهم
برای خانه من در بساز ای نجّار
دری که کنده نگردد به ضربه لگدی
دری مقاوم محکم ز بهترین الوار
اینچنین بعد از تو “غربت” نیز معنا میشود
چاه,تنها محرم یک مرد تنها میشود
هیچکس در پشت حیدر نیست دیگر,فاطمه!
بعد تو حتی نماز او فرادی میشود
در پیچ کوچه بود, که ولگرد ِ لعنتی…
با سنگ زد به آینه, بی درد ِ لعنتی
دیدم به جنگ مادر رنجورم آمده !
فریاد می زدم :« برو نامرد ِ لعنتی»
باید بری؛ نه ! محض رضای خدا نگو
دق می کنم بدون تو, این جمله را نگو
زهرا بمان و زندگی ام را به هم نریز
سنگ صبور من! نرو از پیشم ای عزیز