جرم من را ننویسید که ساغر زده ام
بنویسید که امشب دو برابر زده ام
مست بودم که چنین باده مکرر زده ام
گرچه یک بار فقط میکده را در زده ام
جرم من را ننویسید که ساغر زده ام
بنویسید که امشب دو برابر زده ام
مست بودم که چنین باده مکرر زده ام
گرچه یک بار فقط میکده را در زده ام
به کعبه ای که بر آن سجده نُه فلک دارد
دل من و دل تو درد مشترک دارد
محبت من و تو سنگ امتحان همه است
میان جنت و دوزخ خدا محک دارد
وقتش رسیده تا به بیانم توان دهید
این حرفهای مانده به دل را زبان دهید
وقتش رسیده روی پر جبرئیل ها
شعری به قلب این قلم از آسمان دهید
یک سال می شود که تو هم پر کشیدهای
من هم به سوگ پر زدن تو نشستهام
شاید به جا نیاوریام آشنای من
میبینی از فراق تو خیلی شکستهام
زینب اگر نبود امامت تمام بود
شکر خدا که سایه او مستدام بود
بعد از حسین پایه گذار قیام بود
او خشم ذوالفقار علی در نیام بود
این حرف ها حرف دل یک یا کریم است
غصه نخور ای دل خدای ما کریم است
از مشکلات اقتصادی بیممان نیست
تا ذکر لب ها لا اله الّا کریم است
منم و آسمانِ زیبایی
کهکشانی همه تماشایی
منم و روحهای روحانی
صاحبان دَم مسیحایی
به کسی کارندارم که بهشتم لیلی ست
بت بتخانه ورهبان کنشتم لیلی ست
خاک من خاکجنون است و سرشتم لیلی ست
هر چه درمکتب استاد نوشتم لیلی ست
گر چه از عشق فقط لطمه زدن را بلدیم
گر چه چندی است که بی روح تر از هر جسدیم
گر چه در خوب ترین حالت مان نیز بدیم
جز در خانه ی ارباب دری را نزدیم
چه شد که خشتسر خشت چیده شد کعبه
برای چیست کهاین قدر کشیده شد کعبه
مگر که؟ ازدل این خانه می زند بیرون
که ناز مقدماو آفریده شد کعبه
یا بر سر من از سر نی سایبانبده
یا بر بلندْ نیزه مرا آشیانبده
با گیسوی رها شده در دست بادها
از نی مسیر قافله ات را نشانبده
عبور قافله را بین شام می بینم
و در حوالی آن ازدحام می بینم
مگر چه چیز تماشایی است در اینجا
حضور این همه فرد بنام می بینم