شعر ولادت امام حسين (ع)

به کسی کار ندارم

به کسی کارندارم که بهشتم لیلی ست

بت بتخانه ورهبان کنشتم لیلی ست

خاک من خاکجنون است و سرشتم لیلی ست

هر چه درمکتب استاد نوشتم لیلی ست

جز به اینحرف ندارد قلم من میلی

دفترم پر شدهاز لیلی لیلی لیلی

می نویسملیلی تا که بخوانیم حسین

تا جنون رابه نهایت برسانیم حسین

آن که بی اونفسی هم نتوانیم حسین

وقت یک ذکرهمه هم ضربانیم: حسین

او همان استکه هر وقت از او می خوانم

از دل عرشخدا فاطمه گوید جانم

گر چه در عشقفقط لاف زدن را بلدیم

گر چه چندیست که بی روح تر از هر جسدیم

گر چه در خوبترین حالت مان نیز بدیم

جز در خانه یارباب دری را نزدیم

از ازل حلقهبه گوش در این خانه شدیم

سجده ی شکربرآریم که دیوانه شدیم

از همان روزکه حُسنش ز تجلّی دم زد

از همان دمکه دمش طعنه به جام جم زد

از همان لحظهکه مهرش به دلم پرچم زد

عشق پیدا شدو آتش به همه عالم زد

گفت من عشقمو مجنون حسین بن علی

در رگم نیستبه جز خون حسین بن علی

آسمان با تپشماه تماشا دارد

قطره دریا کهشود جلوه ی زیبا دارد

خاک یک دشتفقط تربت اعلا دارد

عشق با نامحسین است که معنی دارد

تا خدا هست وجهان هست و زمان هست و زمین

نمک سفرهایجاد حسین است همین

لبم از هر چهبه جز نام امامم خاموش

آتش عشق نشدیک دم از این دم خاموش

گر چه یکلحظه نبود است به عالم خاموش

از قدومش شدهیک روز جهنم خاموش

در امالیخودش شیخ صدوق آورده است

روزمیلادحسین آتش دوزخ سرد است

شب شور استکه شیرین و غزل خوان شده ام

خیس از بارشاحسان فراوان شده ام

جان رها کردهو دل بسته ی جانان شده ام

مست جام رجبو تشنه ی شعبان شده ام

که شب سوماین ماه حبیب آمده است

باز از باغخدا نفحه ی سیب آمده است

او همان استکه احسان قدیمش خوانند

صاحب جامبلایای عظیمش خوانند

در مدینه همهقرآن کریمش خوانند

پنجمین دشمنشیطان رجیمش خوانند

از ازل تا بهابد خلق خدا می دانند

ما همه بندهو این قوم خداوندانند

در پناهش همههستند مهیمن ها هم

متوسل بهنگاهش شده ضامن ها هم

نه فقط عالمربانی, کاهن ها هم

وقت آن استکه گویند موذن ها هم

وقت شرعیاذان بر سر گلدسته ماه

اشهد انّحسین بن علی ثارالله

غم عشق استکه آتش زده بر بنیادم

تا که در راهمحبت بدهد بر بادم

من ملک بودمو فردوس… نه آمد یادم

که من از روزازل اهل حسین آبادم

منم آن رودکه جز جانب دریا نروم

بر دری غیردر خانه ی مولا نروم

ما که برساحت این عشق ارادت داریم

ما که انگیزهی برگشت به فطرت داریم

یک نفس تا بهخدا بُعد مسافت داریم

باز هم درسرمان شور زیارت داریم

هر که داردسر همراهی ما بسم الله

هر که داردهوس کرب بلا بسم الله

کربلا گفتم ودیدم جگرم می سوزد

آسمان دودزمین در نظرم می سوزد

گوییا معجربانوی حرم می سوزد

دختری داد زدای عمه سرم می سوزد

جان خورشیداز این واقعه بر لب برسد

هیچ کس نیستبه داد دل زینب برسد

 محسن عرب خالقی

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا