به وقتِ حیِّ علی الماتمش دمی بدهید
به چشم گریه کنان اشکِ نم نمی بدهید
برای سایه نشینیِ جنت الاعلی
به نام نامیِ ارباب پرچمی بدهید
به وقتِ حیِّ علی الماتمش دمی بدهید
به چشم گریه کنان اشکِ نم نمی بدهید
برای سایه نشینیِ جنت الاعلی
به نام نامیِ ارباب پرچمی بدهید
اینجا گدا شد پادشاه و دولتی کرد
خوشبخت هرکه خدمتِ بی مِنتّی کرد
اینجا تباکی های ما را هم خریدند
پس خوش به حال هرکسی خوش خدمتی کرد
وقتِ مهمانی سرآمد سفره آخر جمع شد
می خورم افسوس شهرالله دیگر جمع شد
خوش به حالِ هر که نامش ثبت شد در بندگی
بد به حال هر که نامش ماند و دفتر جمع شد
گفتم علی و نقش لبم شد اباحسن
آئینه ای برابرِ شیرِ خدا حسن
زیباترین ستاره ی شب های فاطمه است
زیباترین ترانه ی زهراست یا حسن
ذکرت شفا ، داروی هر بیمار ، معصومه
وا کردی از کارم گره هر بار ، معصومه
قم شد در ایران نقطه ی پرگار معصومه
پیدا نشد مثلِ تو بی تکرار ، معصومه
باید که زد لطفِ شما را جار ، معصومه
مانده قلم در اولِ اِملا ، سرِ علی
قصه کشیده شد به درازا، سرِ علی
وجهُ الَّه است، خصمِ علی دشمنِ خداست
بوده دلیلِ اینهمه دعوا سرِ علی
دارد سرِ تعظیم سرِ ما به نجف
خیلی شده ایم عاشق و بیتابه نجف
مقصود اگر کعبه و بُتخانه نبود
مایل بشود قبله ی ماها به نجف
کیستم من از غلامانِ قدیم سامرا
کیستم جلدِ حریمش، یاکریمِ سامرا
شکر عمری رزقم از دستِ کریمان می رسد
از کریمِ در مدینه یا کلیمِ سامرا
خوشبختِ عالمَم که شدم آدمِ حسن
جنت کجاست؟ شعبه ای از عالمِ حسن
ما را به روضه های حسینش کشانده است
دلهایمان حسینیه ی اعظم حسن
باری چهل منزل خودم ، بُردم به روی شانه ها
دیدم میانِ شعله ها، بال و پرِ پروانه ها
هر جای این پیکر ردِ ، شلاق جا انداخته
زینب فراوان سنگ خورد ، از پشت بام خانه ها
باز این چه شوری بود عالم را خبر کرد
دنبال خود حور و ملک را در به در کرد
تا خوب گردد زخمهایت چارهای نیست
باید برایت اشکها را بیشتر کرد
غصه ات را نه فقط نوح و سلیمان خورده
در غمت غصه همه عالمِ امکان خورده
علتِّ خلقتِ هر اشکی و آبادیِ چشم
این کویر از کرم و لطفِ تو باران خورده