باز هم فصل روضهها آمد
بانگ حی علیالعزا آمد
نام زهرا که بین ما آمد
حال ما بین روضه جا آمد
باز هم فصل روضهها آمد
بانگ حی علیالعزا آمد
نام زهرا که بین ما آمد
حال ما بین روضه جا آمد
تا ابد سایهی سرم هستی
ای که از عالَمی سری بانو
دست ما را رها نخواهی کرد
شافع روز محشری بانو
دارد دوباره جان به پاهایم میآید
عمه ببین, گفتم که بابایم میآید
گفتند که پیش خدا بودی عزیزم
جانم به لب آمد, کجا بودی عزیزم؟
هستند هریک از یکی دیگر مؤدبتر
اینجا گدا هرچه مؤدبتر, مُقرَبتر
یک اربعین, پای پیاده خوب فهمیدم
جز تو مسیرم هرچه باشد, نیست جز اَبتر
باید برای زخم کاری زود مرهم بُرد
پس زود باید این دلم را تا محرم بُرد
اصلاً بساط روضهی تو روسفیدم کرد
این روسیاهیِ مرا شال سیاهم برد
هرکس که شد غلام تو بااحترام شد
پس خوشبحال آنکه برایت غلام شد
فردا فقیر کویتو آقاست در بهشت
قنبر به لطف نام تو عالیمقام شد
باید برای حال زارم ناله سر کرد
یا لااقل این شام ظلمت را سحر کرد
وقت گرفتاری تو را خواندن, هنر نیست
آنکه همیشه خوانده نامت را, هنر کرد
اشکهایم دوباره دانه دانه میافتد
مدتی کار من به تو شبانه میافتد
سالها فکر معصیت مرا زمینم زد
رحم کن بر کسی که عاجزانه میافتد
هرکه جانانه به پای غم دلبر مانده
نام او در همه ایام سراسر مانده
لبمان با قدح ساقیکوثر تر شد
آنچنانی که لب از بادهی او تر مانده
باز هم فصل روضهها آمد
بانگ حی علیالعزا آمد
نام زهرا که بین ما آمد
حال ما بین روضه جا آمد
دوری تو سخت گریان کرده سنگ و چوب را
مثل من دارند هر دم حس دلآشوب را
قصهی هجر تو را با صبر گفتم, غصه خورد!
درد دوری تو آخر میکشد ایوب را
یه عمره که با قاب عکس حرم
شب و روزمو هقهق میکنم
بذار زائر اربعینت بشم
وگرنه از این دوری دِق میکنم