سردرِ هیئت

تو راهم دادی و دارم دو چشمانِ تر از اینجا
کجا را دارم آقاجان؟! کجا را بهتر از اینجا؟!

نوشتی سردرِ هیئت؛ نجاتم میدهد عشقت
رسیدم توشه بردارم برای محشر از اینجا

امیرالمؤمنین‌

اگر قصد خدا خلق امامُ ٱلعالمین باشد
دقیقا کعبه باید نقطهٔ ثقلِ زمین باشد

رکوعش کوه بخشش بوده وقتی روی انگشتر؛
کسی چون حاتم طایی رکابش را نگین باشد

شب قدر

میان بندگانت بدتر از من نیست… تنها من!
تو دستم را گرفتی و اسیر دستِ دنیا… من

گنهکارم؛ به تاثیرِ دعاهایم امیدی نیست
گمانم فاصله افتاده از درگاهِ تو, تا من

نگاهم کن

نگاهم کن! نمی خواهم به حالِ زار برگردم
به آن ایام ِ نفْس-آلودۂ تبدار برگردم

رسیدم سربه زیر آقا مریض احوالم و لطفا
مداوایم کن و راضی نشو بیمار برگردم

خیل گدا

آسمان شد آفتابی! عید آورده خدا
انبیا غرق شعف! لرزید پشتِ اشقیا
آمد و شد پنجمین آیینه ی آلِ کسا
نام او را با طلا حک کرد موسی بر عصا

یکسالِ دیگر

شد عشق تو دارٱلشفا یکسالِ دیگر
نام تو شد مشکل گشا یکسالِ دیگر

حاجتروایم کردی و شرمنده ات شد
این رو سیاهِ بی وفا یکسالِ دیگر

پشت و پناه

حرف از علی(ع) بود و تمام تکیه گاهت
رفتی سپر باشی! خدا پشت و پناهت

اما ورق برگشت و‌ آوردند هیزم
کم کم به غارت رفت حالِ روبراهت

حرف از علی(ع) بود و تمام تکیه گاهت
رفتی سپر باشی! خدا پشت و پناهت

اما ورق برگشت و‌ آوردند هیزم
کم کم به غارت رفت حالِ روبراهت

سلطانِ رأفت

از دستهای تو گرفتم حاصلم را
از آستانِ قدس تو آب و گِلم را

سلطانِ رأفت هستی و گفتی از این صحن
بیرون نخواهم کرد هرگز سائلم را

عطر گل یاس

افتاد از زانو و تاب و تب٬ دلش سوخت
از اینکه زهرا(س) رفت جان بر لب٬ دلش سوخت

سجّاده اش پُر بود از عطر گل یاس
یادِ نمازش در نمازِشب دلش سوخت

من تحبس الدعایم

از اینکه بی وفایم٬ خیلی دلم گرفته
باید به خود بیایم٬ خیلی دلم گرفته

«أُدعونی أَستجب» را خواندم ولی از اینکه
لنگ است هر دو پایم٬ خیلی دلم گرفته

رو به سمت جمکرانت باز هم تب کرده ام

 

با نگاهی از کرَم سرشار٬ حالم را بپرس
خسته ام این روزها بسیار٬ حالم را بپرس

رو به سمت جمکرانت باز هم تب کرده ام
سوختم در حسرتِ دیدار٬ حالم را بپرس

دکمه بازگشت به بالا