زهر کینه

خودش تنها خبر از داغ های بیکرانَش داشت
که مانند علی(ع) خنجر میانِ استخوانش داشت

امان از کینهٔ دیرینه! میدانم که پیش از زهر
بلا و خونِ دل٬ در لقمه هایِ خشکِ نانش داشت

شعر مدافعان حرم

بسم ِ ربّ ٱلشهدا؛ ربّ حسین بن علی(ع)
موسم وعدهٔ صادق شد و قولِ ازلی

وقت پیروزی خورشید رسیده ست بیا
شب زمینگیر شد و وقت سپیده ست بیا

سلطانِ خراسان

غمگینم و راهی کن محضِ طلبِ درمان
محتاجِ گوهرشادم! آقا بطلب مهمان

از روز ازل هستند غیر از منِ دیوانه
حیرانِ تو آهوها٬ پابندِ تو صیادان

خواهری کردم برایت؟

آمدم! زانو زدم گریان٬ کنار پیکرت
تازه شد داغ بلایایی که آمد بر سرت

ردّی از خون تو بر خاک و هنوز افتاده است؛
نیزه هایی سرشکسته…سنگ ها…دور و برت

جانم حسین(ع)

جهان را غیر عشقت یک سرِ سوزن نمی خواهم
دو دنیا را نه با تردید…که قطعا نمی خواهم

بدونِ تو همان بهتر که ظلمت باشد و وحشت
که بی تو قبر خود را لحظه ای روشن نمی خواهم

مادرت داده براتِ همه را

چشم‌ هایت به همه گفت بیا الّا من
باز شد حاجت یک عدّه روا الّا من

مادرت داده براتِ همه را میدانم
کرده در حقّ همه خلق دعا؛ الّا من

حبلُ ٱلمتین

چشمان تو تفسیری از قرآن
سر تا به پا حبلُ ٱلمتین بودی
از سجده هایت نور می بارید
الحق که زین ٱلعابدین بودی

بسته شد پنجره ها

برگرد که حالمان شده نامطلوب
از دست٬ زمان رفت و زمین شد آشوب

با دستِ سکوت٬ بسته شد پنجره ها
در حسرت دیدار تو هر جمعه غروب!

مرضیه عاطفی سمنان

کهنه پیراهن

حرامی دید آشوب تو را چشم ترَت را نه
تحمل میکنم اما وداعِ آخرت را نه

لباست کهنه پیراهن٬ تحمل میکنم باشد
ولی ای عشق غارت کردن انگشترت را نه

مَشک گریان

از نفس افتاد تا آرام ِ جان در علقمه
ایستاد و بر سرِ خود زد زمان در علقمه

مَشک گریان و علَم افتاد بر خاک و چطور
با لبِ تشنه؛ زمین خورد آسمان در علقمه

عمه پناه من شد

از کینه ها گرفت کسی استخاره را
آتش کشید معجر و گوشه-کناره را

می سوخت تار و‌ پودِ تنم٬ تا که عده ای
بردند از تو پیرهنِ پاره پاره را

آیه نازل شد

آسمان٬ خورشید را سمت تو مایل کرده است
وحی٬ حق آورده است و ردّ باطل کرده است
عده ای را محضِ تاییدِ تو قابل کرده است
بد به حالِ آنکه در عشق تو دل دل کرده است

دکمه بازگشت به بالا