علی ابن الحسین(ع)

کاش که در باغ اضطراب نیفتد
روی زمین شیشه ی گلاب نیفتد

چشم‌‌ ابوالفضل در حرم نگران است
پای علی اکبر از رکاب نیفتد

عمو عباس(ع)

از نور ماهی علقمه باغ ارم شد
ماهی که از داغش قد خورشید خم شد

تا داستان عشق را با‌ خون نگارد
چشم غیورش خون شد و دستش قلم شد

حسین من

آن روزهای خوب کنار حبیب بود
این روزهای آخر عمرش غریب بود

از آن جماعتی که به پابوسش آمدند
یک تن نمانده بود خدایا عجیب بود

یا امام باقر(ع)

کودکی باغی از ریاحین است
آسمانش ستاره آذین است

کودکی فصل خوب خاطره هاست
و پر از روزهای شیرین است

امام رئوف

چه موسیقی ساده‌ی مهربونی
عجب اتفاقی تو متن حروفه
همه حرف من تو دو واژه خلاصه‌س
امامم رئوفه امامم رئوفه

ریحانه‌ی ارباب

از شوق کسی راهی میخانه‌ام امشب
تا خط جنون پر شده پیمانه‌ام امشب
“سودا زده‌ی طره‌ی جانانه‌ام امشب
زنجیر بیارید که دیوانه‌ام امشب”

صوت نبوی‌

صوت نبوی‌ ست جاری از هر سخنش
صد یوسف مصر، خفته در پیرهنش

در شهر، کرمخانه‌ی او شهره شده ست
این است که خوانده اند، ابن الحسنش

 میلاد حسنی

برداً سلام

ای روزگار چند صباحی به کام باش
بر زخم ما به جای نمک التیام باش

جمعیتی رسید ز دارالنّفاق شهر
روح الامین مراقب دارالسّلام باش

تنهاترین مظلوم

تنهاترین مظلوم تاریخم کنارم باش
تنها طرفدارم تو بودی آخر افتادی
این‌روزها مجروح جنگ غربتم برخیز
آه ای طبیب من چرا در بستر افتادی

الشام الشام الشام

اینجا همه کورند و از آیات می‌گویند
خورشید را حتی چراغی مات می‌گویند
این سرزمین تیره را شامات می‌گویند

یا حسین(ع)

بهار تب زده قربانی خزان شده است
زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است

سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست
چه خاکها به سر خیل قاریان شده است

ای روزگار

ای روزگار چند صباحی به کام باش
بر زخم ما به جای نمک التیام باش

جمعیتی رسید ز دارالنّفاق شهر
روح الامین مراقب دارالسّلام باش

دکمه بازگشت به بالا