فضّه تا در خانه ی صدّیقه خدمت می کند
از کنیــزی کردن احســاس رضایت می کند
با اطاعت از اولو الامرش که زهرایِ علی ست
هر نفس دارد خُدایـش را عبـادت می کند
فضّه تا در خانه ی صدّیقه خدمت می کند
از کنیــزی کردن احســاس رضایت می کند
با اطاعت از اولو الامرش که زهرایِ علی ست
هر نفس دارد خُدایـش را عبـادت می کند
تو یار باشی ؛ داغ هجران درد دارد
سر؛در فراق رویت ای جان؛درد دارد
یک عمر نوکر بودن؛ آقا را ندیدن
ای باطن قرآن به قرآن درد دارد
دلخسته،دلمُرده،مُکدّر،غُصّه دارم
این روزها چندین برابر غُصّه دارم
دنیا شده روی سرم آوار ؛ انگار
فهمیده که در سوگ مادر غُصّه دارم
تو بستر به سختی نفس میکِشی
تو این لحظه ها شکل مادر شدی
الان خوب حس میکنم واسه چی
تو زهرای موسی بن جعفر شدی
ای که در مَحبس گیسوی تو شب زندانی ست
کار خورشید , به فرمان تو نور افشانی ست
سامرا نه ! که جهان سیطره ی قدرت توست
ای که در عرش تو را مرتبه ی سلطانی ست
روضه شد مُجمل و کوتاه”نشست و برخاست”
رفـت در قـصـر به اکـراه نشـست و برخاسـت
وقتِ برگشت , سـرش زیرِ عـبا پنهـان بـود
بـاز با یک غم جانکاه نشست و برخاست
مثل گدا هر شب از این در فیض بردیم
در خدمت آل پیمبر فیض بردیم
نَقل فضیلتهای مولا مَستمان کرد
بیش از همه از ذکر حیدر فیض بردیم
ای سـایه سـار گیسوی تو سرپنـاه ما
ای صبح و شب شمایل تو مِهر و ماه ما
مِهر تو آتشی ست به شدّت گُناه سوز
مـاه تو مـاه بخشش جُـرم و گُنـاه ما
به جان عبدالله
منم اسـیر دلِ مهربانِ عبدالله
شدم ز صبح اَلَست
غلامِ یک به یکِ نوکران عبدالله
نیّت اگـر سـوختن به پای حسین است
طالب این اشک ها خُـدای حسین است
طبق روایت حُسین کُشته ی اشک است
اشکی اگر ریختم برای حسین است
عــزاداریِ ما , پایان ندارد
فراقِ درد و غم امکان ندارد
به ما در عهد ذر گفتند,ای عشق
که دردِ عشق تو درمان ندارد
می رسـد رزق مُـحـبّانِ اباعبـدالله
از سر سفره ی احسانِ اباعبدالله
نکند تا به ابد پیش کسی دست دراز
آن که شد دست به دامانِ اباعبدالله