مادر مومنین

رودی‌که‌خودرافداکرددرراه‌دریاخدیجه ست
مستغرق در صفات یاسین و طاها خدیجه ست

هربار رفته به معراج محبوب خاص خداوند
از حق تعالی شنیده محبوبه ی ما خدیجه ست

امام کریم

شدی کریم که سائل تو را صدا بزند
بجای این‌ که قدم با بخیل‌ ها بزند

کلیم طور تو هرکس نشد امام کریم
نمی شود برود حرف با خدا بزند

شَهرُ الرَّمَضانم

تو باز مرا خوانده ای امّا نگرانم
از فیض مناجات سحر باز بمانم

من چندصباحی‌ست که در غفلت محضم
بیدار کن‌ ای‌دوست‌ ازاین‌ خواب‌ گِرانم

غبار راهم

غبار راهم و در کوی تو وطن دارم
هزارشُکر از این منسبی که‌من دارم

کبوتران حریم تو شاهدند ای شاه
چه‌قدر دور حرم شوق پر زدن دارم

سلسله فاطمیون

حِـسّي از عشـق فـراتر متولّد شده است
نــور در قـالب اَخــتر متولد شده است

جبرئيل آيه ي تطهير نخواند عجب است
ماه بانـــوي مُـطهّر متولّد شده است

صدیقه

در بيــكـرانِ آســمان حرف از رقيّه ست
در جايْ جايِ كهكشان حرف از رقيّه ست
در مجلس كــرّوبيــان حرف از رقيّه ست
بيش از همه در لامكان حرف از رقيّه ست

خدمتگزارِ پنج تنِ

خدمتگزارِ پنج تنِ فاطمه شديم
از لحظه اي كه سينه زنِ فاطمه شديم

مَحض رضاي حضرت زهرا از ابتدا
دربست،بنده ي حَسنِ فاطمه شديم

قرارِ علي

قـرار ، از دل من مي رود قرارِ علي
اگـر كـناره بـگيري تو از كــنارِ علي

بيا مَكن طـلبِ مرگ از خُـداي خودت
كه هـسـت زندگيِ با تو انتظارِ علي

عجّل وفاتي

ردخور ندارد در مقامي كه دعاي تو
لب وا كُني قطعي شود بانو شفاي تو

عجّل وفاتي گفتنت را خوب حس كردم
با ديدن احوال زارِ بچّه هاي تو

شاه بانوي دوعالم

تا كه تسليميم ، تسليـمِ رضاي فاطمه
راضي از اعمال ما باشـد خُداي فاطمه

شاه بانوي دوعالم اوست از اين رو خُدا
آفريده شـاه مـردان را براي فاطمه

بيتُ الحرام

صدبار قدرش برتر از بيتُ الحرام است
اين خانه اي كه قبله ي دارُالسّلام است

اين آستان ، جايي ست كه حتّي كنــيزش
در خلوت خود با ملائك هم كلام است

تو نيستي كنارم

شب و روز غُصّه دارم كه تو نيستي كنارم
تو كه نيستي كنارم شب و روز غُصّه دارم

ز شـب بلند هجـران ، گِـله اي ندارم اي جان
كه به عشقِ روزِ وَصلَت شب و روز مي شُمارم

دکمه بازگشت به بالا