بر زجر لعنت

گفتند بین ما گله انداخت فاصله
وقتی مرا ز حوصله انداخت فاصله

یک نیزه با تو فاصله‌ ام بیشتر نبود
بین من و تو آبله انداخت فاصله

ابوتراب

به اذن کوثر تو میزنم به ایوان دست
نمی زنند بدون وضو به قران دست

کسی که پاک نگشته ست با شراب ضریح
به آب دل نکند خوش ،بشوید از جان دست

لالایی اصغر

لشکر حسابت کرد
چون بی زره راهی شدی حیدر حسابت کرد
قسمت شدی در دشت
گویا که نعلِ اسب صدپیکر حسابت کرد

فاصله

از بس که گریه و گله انداخت فاصله
آخر مرا ز حوصله انداخت فاصله

یک نیزه با تو فاصله‌ ام بیشتر نبود
بین من و تو آبله انداخت فاصله

پناه گاهِ یتیمان

گِرفته صحنِ تو آنقدر بوی مادر را
که با تو خوانده ام آیه به آیه کوثر را

بعید نیست که آرامشِ حریمِ شما
به سمت تو بِکِشَد آهوی برادر را

برخیز

با خَلق و خُلق و منطق احمد نمای تو
با خشم و دست و بازوی خیبر گشای تو

ازیک طرف پیمبر و از یک طرف علی
جز تو که قادر است نشیند به جای تو؟

قطره عاشق شد

آنچنان کز سوره ها بر دل فقط کوثر نشست
بین صحنت جای خواهر بر لبم مادر نشست
انقدر سائل که در این صحن پشت در نشست
بیشتر از آن یتیم امد و بالا سر نشست

دکمه بازگشت به بالا