دل بـــه دریـــا زد و دریـــای دعا پشـــت سرش
یـارب او را بـــه سلامـــت برســـان از ســـفرش
مـــاه اگـــر رفـــت کواکـب هـــمه سـرگردان اند
مـــاه رفـــت از حـــرم و اهــل حـــرم منتظرش
دل بـــه دریـــا زد و دریـــای دعا پشـــت سرش
یـارب او را بـــه سلامـــت برســـان از ســـفرش
مـــاه اگـــر رفـــت کواکـب هـــمه سـرگردان اند
مـــاه رفـــت از حـــرم و اهــل حـــرم منتظرش
من از این روزگار بی وفا بدجور دلگیرم
من از کوفه، من از کرب و بلا بدجور دلگیرم
من از مردی که برد انگشترت را سخت بیزارم
من از تیری که آمد بی هوا بدجور دلگیرم
الهی بمیرم برای رقیه
همه جان عالم فدای رقیه
ملک منصبی از تبار دلیران
که یزدان بداند بهای رقیه
محرم ها مشاطه کارگاه خویش بگشاید
به اشک روضه روی روسیاهان را بیاراید
به یک قطره که از دیده میان روضه میریزد
اگر که هفت دریای گنه باشد ببخشاید
بی ولای علی زمین گیرم
بی غم او فقیر می میرم
پدرم گفته وقت اِستادن
یا علی گویم و مدد گیرم
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد
دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت
آنقدر اشک ریخت که چشمش تمام شد
لیله القدر مرا هست علی قرص قمر
گشته ذکر لب من ناد علی تا به سحر
ها علیًُ بشرًُ کیف بشر ذکر دگر
که ای خدایا به علی از سر جرمم بگذر
کریما دستگیرا فاتحا شاها جوانمردا!
بزرگا یکه تازا بی همانندا یلا فردا!
چه کس مثل تو صفین و جمل را زیر و رو کردهاست!؟
الا شیر علی فرزند زهرا بیهماوردا!
هوای خاک مزارت چقدر پر دارد
حریم قبر تو از آسمان خبر دارد
که فرق قبر تو با هر امام در این است
همیشه زائر خاکی و خونجگر دارد
مراشبیه عبایت تکان بده آقا
مرابه زیرِکسایت مکان بده آقا
کمی زچهره ماهت نقاب بر افکن
دوباره برتن این مرده جان بده آقا
خدا را شکر که در سینه ام شوری دگر آمد
ز سمت خانه خورشیدها نوری دگر آمد
بگو موسی ببیند جلوه طوری دگر آمد
دهید این مژده را امشب به هر حوری ، دگر آمد
اول به محضرِ تو ، سلام عرض میکنم
از واژه های علمِ علی قرض میکنم
خود را گدای کوی شما فرض میکنم
آنگه ردیف و قافیه را نقض میکنم