اشک مناجات سحر را میخرد زهرا
گریه کن خونین جگر را میخرد زهرا
وقتی شریکت شمع باشد سود خواهی برد
پروانه بی بال و پر را میخرد زهرا
اشک مناجات سحر را میخرد زهرا
گریه کن خونین جگر را میخرد زهرا
وقتی شریکت شمع باشد سود خواهی برد
پروانه بی بال و پر را میخرد زهرا
شَه بانوی حجاز فدای جلالتت
درحیرت اند اهل سَما ازنِجابتت
حِین صَباح از همه جا میرسد به گوش
بانو سلام خِیل بشر سوی ساحتت
گفتم نرو عزیز دلم ماه خانه ام
حوریه ی ترک ترک آشیانه ام…
این شهر چشم دیدن این باغ را نداشت
زود از میان ساقه شکستی جوانه ام
در برت ناله و سوز جگرم بیشتر است
پیش تو بارش چشمان ترم بیشتر است
جان زهرا به بر خویش نگه دار مرا
چون جدا از تو شوم دردسرم بیشتر است
هزار شکر که اشک مرا نمی بینی
که درد های دلت بیشتر از این بشود
خدا به داد دل مرد عاشقی برسد
که پیش او نفسش نقش بر زمین بشود
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
پرسید آسمان چه نوشتی که اینچنین…
گفتم که فاطمه، کمر آسمان شکست
سلمان خبر داری که چندی بیقرارم
بعد از پدر شد روز من چون شام تارم
سلمان خبر داری دلم بی تاب گشته
شمع وجودم از فراقش آب گشته
آسمان بی شک پر از تکبیره الاحرام اوست
غم همیشه تشنه ی دریای نا آرام اوست
اوج تفسیر تمام آیه های عاشقی
درمیان خطبه های کربلا تا شام اوست
کسی که بر قد خم گشته ات نگاه کند
میان آن قد و ماه نو اشتباه کند
اگر چه ناله آهسته دارد این بیمار
به ناله روز پرستار خود سیاه کند
ای عاقبتِ کار به دست تو نگاهی
این عمر گذشت و نشدم آنکه تو خواهی
تا منتظر شدنم راه زیاد است
کو طاعت بی چون ز تو ای نور الهی
فتح المبین و فاتح پیکار حیدر است
در بزم جنگ شهره به کرار حیدر است
ترس افکننده بر دل اغیار حیدر است
اموزگار بوذر و عمار حیدر است
حق رسیده است بگوئید که باطل برود
علم آمد که همی زاهد جاهل برود
وحدت از بارقه اش, جلوه ی دیگر دارد
آمد او تفرقه از بین قبایل برود