بنده ای سرگشته

بنده ای سرگشته در بحر گناه افتاده ام
همچو کور بی عصا در بین چاه افتاده ام

کشتی بی بادبان در موج و طوفانها شکست
غرقِ در موج تباهی بی پناه افتاده ام

خدای من

یار اگر کار مرا امروز و فردا میکند
دانه دانه دارد از کارم گره وا میکند

من خود اسباب عقب افتادن کار خود ام
من خرابش میکنم او هم مدارا میکند

مولای من

مثل قدیم چشم مرا گریه دار کن
نزدیک عید حال مرا نو نوار کن

ایندفعه هم بیا بده توبه مرا سپس
از بندگان حضرت پروردگار کن

نوه ی شاه نجف

خانه ی اهل کساء شور و شعف آمده است
جبرئیل بحرِ تماشاش به صَف آمده است
خُلقُ خو حضرت زهرا و کَرَم مثلِ حسن
نازدانه نوه ی شاه نجف آمده است

شاعر؟؟؟

ولدی

قاری والشمس و والضحی علی اکبر
حضرت داود کربلا علی اکبر

بود مسیحا حسین ، دم پسرش بود
حضرت موسی حسین ، عصا علی اکبر

علی اکبر(ع)

انگار علی بود که در معرکه آمد
انگار رسول است به تایید مؤکد

چون منطقاً و خُلقاً و خلقاً نبوی بود
حق است که نازل بشود وحی ، مجدد

حضرت سقا

وقت آنست که این بار قلم بردارم
محتوایی ز ادب ،لطف و کرم بر دارم
بانگ شادی زده و دست ز غم بردارم
پرده از آتش سوزانِ دلم بردارم

یا قمرالعشیره

زمین و آسمان را گرم یا قدوس و یا هو کرد
همینکه صحبت از زیبایی آن چشم و ابرو کرد

خدا وقتی بنا بود از رخ خود پرده بردارد
علی را آفرید و مرتضی عباس را رو کرد

رسیده رزق عالم از سر خوان ابوفاضل
تبرک میکند هر سفره را نان ابوفاضل

کسی که اربعین تا کربلا رفته است میداند
تمام زائران هستند مهمان ابوفاضل

دریا دل ابوفاضل

شبیه حیدر کرار دریا دل ابوفاضل
که با هر ضرب تیغش فتح شد حاصل ابوفاضل

کسی که خنده‌اش آئینه‌ی آیات رحمت بود
و با خشمش عذابی سخت شد نازل، ابوفاضل

عزیزم حسین(ع)

هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد

مولای من

همانگونه که شب را روشنایِ ماه میبخشد
خدا در ظلمت دنیا چراغ راه میبخشد

به حکم”البلاء للولاء”است اینکه در تاریخ
خدا به دوستان خود غمی جانکاه میبخشد

دکمه بازگشت به بالا