دست خالی

زدست خالی ام ای عشق مستحق تر نیست

ودستگیر از تو کسی که دیگر نیست 

نوشتهاند به بالای خیمه گاه شما

کسیکه عشق نداند بصیر این در نیست 

عباس اگر نبود…

از جان خود اگرچه گذشتم به راحتی

 دل کنده ام ولی زتنت با چه زحمتی

میخواستم به پات سرم را فدا کنم

 اما به خواهر تو ندادند مهلتی

محو تماشا

جنگ سختی شده من محو تماشا شدهام

کنج این خیمه بسیخسته و تنها شده ام


مشک باشی و دمچشم رباب میفهمی؛


از چه رو اینهمهآشفته و شیدا شده ام

ضریخ نو

 حسین جان ای عزیز نور دیده

دل عالم به عشق تو تپیده

رها گشته دلم سوی ضریحت

مثال آهویی از غم رمیده

یااخا

یااخا,جانم فدای لحطه های آخرت

ناله از دل می کشیدم با نگاه پیکرت

شمر ملعون آمد و سر را بریده از قفا

مادرت زهرا شده زائر به بالای سرت

به روی نیزه

به روی نیزه راسی خون چکان است

به گردش دختریگریان دوان است

ز دامانش کشدشعله زبانه

تنش اماج زخم وتازیانه

مجال

دشمن مجال پا زدنت را گرفت و برد

یعنی حسین های تنت را گرفت و برد

دزدی ز ره رسید…خدا را نمیشناخت

عمامه و پیرُهنت را گرفت و برد

ای دلاور

ای دلاور که برسر نی سواره می آیی

ماه زینب که بین 17 ستاره می آیی

بار دیگر توان بده قلب زار خواهر را

با لب خشک خود بخوان آیه های کوثر را

برای عشق

بس که برای عشق شما گریه می کنم
با هر نوای عشق شما گریه می کنم
 

از کودکان مکتب ایثار و غیرتم
عمری برای عشق شما گریه می کنم
 

حس میکنم که مادر تو بوسه میزند…

باز هم که نوکران همه جمع اند برای تو

در کوچه های سینه زنی با نوای تو

حالا که باز ماه محرم رسیده است

این دست و سینه ام شده وقف عزای تو

گریه کردم

بر روی نی دیدم سرت, بس گریه کردم

بر آیه های پیکرت , بس گریه کردم

با دیدن هر نوجوان و هر جوانی

بر قاسم و بر اکبرت, بس گریه کردم

در شگفتی

زصبرت در شگفتی اسمان شد

ز وصفت ناتوان وصف وبیان شد

چه کردی روزعاشورا که چشم

تمام افرینش خونفشان شد

دکمه بازگشت به بالا